امام خامنه ای : کارگر سرمایه اصلی برای تحقق شعار سرمایه‌گذاری برای تولید است

کارگر سرمایه اصلی برای تحقق شعار سرمایه‌گذاری برای تولید است

حضرت آیت الله خامنه‌ای در دیدار هزاران تن از کارگران، تحقق شعار سرمایه‌گذاری برای تولید را در گرو توجه جدی به کارگران به‌عنوان مهمترین سرمایه کار و یکی از ستون‌های قوام و دوام جامعه دانستند.

ملت‌ها باید در مقابل رژیم صهیونیستی و حامیانش بایستند

سرمایه‌گذاری مالی بدون اراده و توانایی کارگر راه به جایی نمی‌برد

مشکل ایمنی محدود به معادن نیست

باز کردن راه واردات انتخابی آسان اما به ضرر کشور و جامعه کارگری

جَوَلان چند روزه جریان باطل پایان خواهد یافت

رهبر انقلاب: مذاکره با آمریکا «هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه» نیست

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش فرمودند: مذاکره با آمریکا هوشمندانه، عاقلانه و شرافتمندانه نیست و هیچ تأثیری در رفع مشکلات کشور ندارد؛ دلیل؟ تجربه!

از مذاکره با آمریکا هیچ مشکلی حل نمی‌شود

مشکلاتی در داخل داریم که راه حل آن عامل داخلی است

اگر آمریکایی‌ها به امنیت ملت ایران تعرض کنند ما هم بدون تردید به امنیت آنها تعرض خواهیم کرد

انقلاب به ارتش هویت داد

آن روزی که درگیری وجود ندارد، مهم‌ترین وظیفه سازمان‌های نظامی تقویت خود است

نامه رهبر انقلاب به دانشجویان معترض حامی فلسطین در آمریکا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

این نامه را به جوانانی می‌نویسم که وجدان بیدارشان آنها را به دفاع از کودکان و زنان مظلوم غزّه برانگیخته است.

جوانان عزیز دانشجو در ایالات متّحده‌ی آمریکا! این، پیام همدلی و همبستگی ما با شما است. شما اکنون در طرف درست تاریخ که در حال ورق خوردن است ایستاده‌اید.

شما اکنون بخشی از جبهه‌ی مقاومت را تشکیل داده‌اید، و در زیر فشارِ بی‌رحمانه‌ی دولتتان که آشکارا از رژیم غاصب و بی‌رحم صهیونیست دفاع می‌کند مبارزه‌ای شرافتمندانه را آغاز کرده‌اید.

جبهه‌ی بزرگ مقاومت در نقطه‌ای دور، با همین ادراک و احساسات امروز شما، سال‌ها است مبارزه می‌کند. هدف این مبارزه، توقّفِ ظلمِ آشکاری است که یک شبکه‌ی تروریست و بی‌رحم به نام «صهیونیست‌ها»، از سال‌ها پیش بر ملّت فلسطین وارد ساخته و پس از تصرّف کشورشان، آنها را زیر سخت‌ترین فشارها و شکنجه‌ها گذاشته است. نسل‌کشیِ امروز رژیم آپارتاید صهیونیست، ادامه‌ی رفتار بشدّت ظالمانه در ده‌ها سال گذشته است.

فلسطین یک سرزمین مستقل است با ملّتی متشکّل از مسلمان و مسیحی و یهودی، و با سابقه‌ی تاریخی طولانی. سرمایه‌داران شبکه‌ی صهیونیستی پس از جنگ جهانی، با کمک دولت انگلیس، چند هزار تروریست را بتدریج وارد این سرزمین کردند؛ به شهرها و روستاهای آن هجوم بردند؛ ده‌ها هزار نفر را کشتند یا به کشورهای همسایه راندند؛ خانه‌ها و بازارها و مزرعه‌ها را از دست آنان بیرون کشیدند، و در سرزمین غصب‌شده‌ی فلسطین، دولتی به نام اسرائیل تشکیل دادند.

بزرگترین حامی این رژیم غاصب، پس از نخستین کمک‌های انگلیسی، دولت ایالات متّحده‌ی آمریکا است که پشتیبانی‌های سیاسی و اقتصادی و تسلیحاتی از آن رژیم را یکسره ادامه داده و حتّی با بی‌احتیاطی غیر قابل بخشش، راه برای تولید سلاح هسته‌ای را به روی او گشوده و به او در این راه کمک کرده است.

رژیم صهیونیست از روز اوّل، سیاست «مشت آهنین» را در برابر مردم بی‌دفاع فلسطین به کار گرفت و بی‌اعتنا به همه‌ی ارزشهای وجدانی و انسانی و دینی، روزبه‌روز بر بی‌رحمی و ترور و سرکوبگری افزود.

دولت آمریکا و شرکایش، حتّی از یک اخم در برابر این تروریسم دولتی و ظلم مستمر، دریغ کردند. امروز هم برخی اظهارات دولت ایالات متّحده در قبال جنایت هولناک غزّه بیش از آنچه واقعی باشد، ریاکارانه است.

«جبهه‌ی مقاومت» از دل این فضای تاریک و یأس‌آلود سر برآورد و تشکیل دولت «جمهوری اسلامی» در ایران، آن را گسترش و توانایی داد.

سردمداران صهیونیسم بین‌المللی که بیشترین بنگاه‌های رسانه‌ای در آمریکا و اروپا متعلّق به آنها یا زیر نفوذ پول و رشوه‌ی آنها است، این مقاومتِ انسانی و شجاعانه را تروریسم معرّفی کردند! آیا ملّتی که در سرزمین متعلّق به خود در برابر جنایت‌های اشغالگران صهیونیست از خود دفاع می‌کند، تروریست است؟ و آیا کمک انسانی به این ملّت و تقویت بازوان او کمک به تروریسم به شمار می‌رود؟

سردمداران سلطه‌ی قهرآمیز جهانی، حتّی به مفاهیم بشری هم رحم نمی‌کنند. رژیم تروریست و بی‌رحم اسرائیل را دفاع‌کننده از خود وانمود می‌کنند، و مقاومت فلسطین را که از آزادی و امنیّت و حقّ تعیین سرنوشت خود دفاع می‌کند، «تروریست» می‌نامند!

من می‌خواهم به شما اطمینان دهم که امروز وضعیّت در حال تغییر است. سرنوشت دیگری در انتظار منطقه‌ی حسّاس غرب آسیا است. بسیاری از وجدان‌ها در مقیاس جهانی بیدار شده و حقیقت در حال آشکار شدن است. جبهه‌ی مقاومت هم نیرومند شده و نیرومندتر خواهد شد. تاریخ هم در حال ورق خوردن است.

بجز شما دانشجویانِ ده‌ها دانشگاه در ایالات متّحده، در کشورهای دیگر هم دانشگاه‌ها و مردم به پا خاسته‌اند. همراهی و پشتیبانی استادان دانشگاه از شما دانشجویان حادثه‌ی مهم و اثرگذاری است. این می‌تواند در قبال شدّت عمل پلیسیِ دولت و فشارهایی که بر شما وارد می‌کنند، تا اندازه‌ای آرامش‌بخش باشد. من نیز با شما جوانان احساس همدردی می‌کنم و ایستادگی شما را ارج مینهم.

درس قرآن به ما مسلمانان و به همه‌ی مردم جهان، ایستادگی در راه حق است: فَاستَقِم کَما اُمِرت ؛(۱) و درس قرآن درباره‌ی ارتباطات بشری این است: نه ستم کنید و نه زیر بار ستم بروید: لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون .(۲) جبهه‌ی مقاومت با فراگیری و عمل به این دستورها و صدها نظایر آن به پیش می‌رود و به پیروزی خواهد رسید؛ باذن الله.

توصیه می‌کنم با قرآن آشنا شوید.

سیّدعلی خامنه‌ای

درس امام حسین به امت اسلامی

در حال تکمیل/ سخن‌نگاشت | درس امام حسین(ع) به امت اسلامی

امام خامنه‌ای: کارتان خیلی عالی بود/ هرچه می‌توانید روی موشک کار کنید

دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی با رهبر معظم انقلاب

ساعاتی پس از یورش غرورآفرین موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مراکز تجمع داعش در دیرالزور سوریه، جمعی از سرداران و فرماندهان سپاه با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌ العظمی خامنه‌ای، ساعاتی پس از یورش غرورآفرین موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مراکز تجمع داعش در دیرالزور سوریه، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در دیداری صمیمانه با جمعی از سرداران و فرماندهان سپاه، با قدردانی از تلاش‌های سپاه در عرصه‌ی موشکی فرمودند: «کارتان خیلی عالی بود، خداوند از شماها قبول کند. این، عبادت ماه رمضان است».

حضرت  آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: «هرچه می‌توانید روی موشک کار کنید؛ ببینید دشمن چقدر روی موشک حساس است، پس بدانید که چقدر کارتان مهم است».

ایشان گفتند: «همگی می‌توانید و تا می‌توانید و امکان دارید کار کنید؛ دشمن باید سیلی بخورد».

در این دیدار، فرماندهان ضمن ارائه‌ی گزارشی از عملیات موفقیت‌آمیز «لیلةالقدر» تأکید کردند: همان‌طور که حضرت‌عالی درباره‌ی حفظ جان غیرنظامیان دستور داده بودید، در این عملیات با هدایت اطلاعاتی نیروی قدس، فقط مواضع تروریست‌ها هدف قرار گرفت و هیچ یک از مردم و غیرنظامیان آسیب ندیدند.

این دیدار با دعای رهبر انقلاب اسلامی برای حاضران پایان یافت.

رهبر معظم انقلاب: باید جنگل ها را از دست اندازی سوداگران حفظ کرد/واردات میوه کار غلطی است

رهبر معظم انقلاب اسلامی پس از کاشت دو اصله نهال، عوارض ناشی از ریزگردها و آلودگی هوا را ناشی از کمبود پوشش گیاهی دانستند و تاکید کردند: باید جنگلها را از دست اندازی عده ای سوداگر حفظ کرد.

 

به گزارش ایرنا از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای روز چهارشنبه پس از کاشت دو اصله درخت میوه، با اشاره به اهمیت فضای سبز و پوشش گیاهی افزودند: بسیاری از عوارض ناشی از ریزگردها و آلودگی هوا و ناسالم بودن هوای شهرها به‌دلیل کمبود پوشش گیاهی است و با توجه به موقعیت اقلیمی و گستردگی مناطق کویری در کشور، حفظ پوشش گیاهی اهمیت مضاعفی دارد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی، وجود سبزه‌گاههای برخوردار از گیاهان متنوع دارویی و همچنین جنگل‌های شمال را از جمله امتیازات فضای سبز ایران برشمردند و ادامه دادند: جنگل‌های ارزشمند شمال جزو کم‌نظیرترین جنگل‌های دنیاست، اما عده‌ای سوداگر بدون توجه به منافع ملی، به جان جنگلها و منابع کشور می‌افتند و باید این جنگلها را از دست اندازی حفظ کرد.
ایشان تأکید کردند: مسئولان بخش جنگلها، مراتع و زمینهای کشاورزی باید اهمیت زیادی برای کار خود قائل باشند و در حفظ این ثروت عظیم ملی تلاش کنند.
حضرت آیت الله خامنه‌ای همچنین با اشاره به ویژگی‌های ممتاز میوه‌های ایرانی و با ابراز تأسف از واردات میوه، گفتند: واردات میوه جزو کارهای غلط است و مسئولان جز در موارد ضروری، باید از این کار جلوگیری کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پایان، مراسم درختکاری را نماد احترام مردم به طبیعت سرسبز ایران عزیز خواندند و افزودند: همه باید قدردان این موهبت الهی باشند.

غذای بی کیفیت موجب اعتصاب اردونشینان تیم ملی بوکس شد

اردونشینان تیم ملی بوکس در اعتراض به کیفیت غذاهای اردو، تمرین صبح امروز تیم را تحریم کردند.

 

به گزارش روز یکشنبه ایرنا، اردونشینان بوکس ایران که خود را برای حضور در مسابقات جاده ابریشم جمهوری آذربایجان آماده می کنند، از ادامه تمرینات سرباز زدند. این مسابقات از 23 اسفندماه به میزبانی شهر «باکو» آغاز می شود.
اردونشینان به نشان اعتراض به غذاهای بی کیفیتی که از سوی مسئولان در اختیار آنان قرار گرفته، این تصمیم را اتخاذ کرده و در تمرینات صبح امروز (یکشنبه) شرکت نکردند.
این در حالی است که ملی پوشان بوکس ایران در سال های اخیر با مشکلات زیادی روبرو بوده اند و چاره ای از سوی مسئولان برای بهبود شرایط اردوها اندیشیده نمی شود.
اردوی تیم ملی بوکس از 14 دی ماه با حضور فرناندز خیمنز کوبایی سرمربی تیم در مجموعه ورزشی انقلاب تهران آغاز شده است.همچنین اردونشینان در خوابگاه نصرت مستقر هستند.

دیدار رهبر معظم انقلاب با فرماندهان نیروی هوایی ارتش به مناسبت نوزدهم بهمن

رهبرانقلاب در دیدار فرماندهان نیروی هوایی ارتش: از تردیدارامپ متشکریم به‌ خاطر اینکه زحمت ما را کم کرد/ مردم در ۲۲ بهمن جواب تهدیدات رئیس جمهور آمریکا را می‌دهند

SNN

در سالروز بیعت تاریخی همافران با حضرت امام خمینی در ۱۹ بهمن ۵۷، فرماندهان و جمعی از کارکنان نیروی هوایی ارتش، صبح امروز با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (سه شنبه) در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و قرارگاه پدافند هوایی ارتش با اشاره به تداوم حرکت مؤمنانه، مقتدرانه، منطقی و سرشار از اعتماد به نفس ملت عزیز ایران تأکید کردند: اگر عقلانیت در ذیل امید و توکل به خدا به‌کار گرفته شود، یاری پروردگار را به همراه می آورد اما عقلانیت در سایه اعتماد به شیطان اکبر و قدرتهای مادی، فقط به سراب می رسد.
ایشان افزودند: این آقای تازه‌آمده در امریکا با حرفها و اقدامات خود، حرفهای ۳۸ ساله نظام اسلامی را درباره فساد همه‌جانبه دستگاه حاکم امریکا، علنی و عریان در مقابل افکار عمومی قرار داده است و ملت ایران در روز ۲۲ بهمن پاسخ اقدامات و تهدیدات او را خواهند داد.
در این دیدار که در سالروز بیعت تاریخی همافران با امام خمینی در ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ انجام شد رهبر انقلاب اسلامی این حادثه را حادثه ای تعیین کننده در تاریخ انقلاب اسلامی خواندند و افزودند: نیروی هوایی در دوران رژیم طاغوت یکی از نزدیکترین بخش‌ها به نظام سیاسی وابسته به امریکا بود اما رژیم طاغوت، در حالی‌که هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد، از همین بخش سهمگین‌ترین ضربه را خورد.
حضرت آیت الله خامنه‌ای خاطرنشان کردند: اصحاب انقلاب، مردم و حتی امام بزرگوار نیز این واقعه عجیب را پیش‌بینی نمی‌کردند و این حادثه در واقع مصداق «رزق لایُحتَسَب» یا روزی غیرقابل انتظار و غیرقابل محاسبه است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: درس و پیام حادثه نوزدهم بهمن سال ۵۷ این است که باید همواره در کنار محاسبات ضروریِ عقلانی و مادی، محاسبات فراتر از مسائل مادی نیز در نظر گرفته شوند.
ایشان خاطرنشان کردند: در طول ۳۸ سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ما در مسائل مختلف از جمله دفاع مقدس همواره شاهد یاری خداوند و اتفاقات خارج از محاسبات مادی بوده ایم.
رهبر انقلاب اسلامی لازمه سازندگی و بن‌بست‌شکنی را امید و توکل به خدا و به‌کار بستن عقلانیت در ذیل آن، دانستند و تأکید کردند: اگر به جای این کار، به شیطانها بخصوص شیطان اکبر اعتماد کنیم و عقلانیت را در سایه امید به شیطانها به‌کار ببندیم، نتیجه‌ی آن، سراب است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای عقلانیت و تدبیر را در دیپلماسی، اداره کشور و دیگر امور، ضروری خواندند اما خاطرنشان کردند: اعتماد به شیاطین و امید بستن به کسانی که با اصل وجود نظام و حاکمیت اسلام مخالفند خطای بزرگی است چراکه از این کار خیری به کشور نمی‌رسد.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به سخنان رئیس جمهور جدید امریکا مبنی بر ضرورت تشکر ایران از دولت اوباما گفتند: به هیچ وجه از آن دولت متشکر نیستیم زیرا با نیت فلج کردن ملت ایران و نظام اسلامی تحریم‌های سنگین را وضع کرد و البته به این هدف نرسید همچنان‌که هیچ دشمن دیگری نیز نخواهد توانست این ملت بزرگ را فلج کند.
ایشان افزودند: چرا باید از دولت قبلی امریکا تشکر کنیم، به‌خاطر تحریم‌های ضد ایرانی؟ به علت ایجاد داعش؟ به دلیل به آتش کشیدن منطقه در سوریه و عراق؟ و یا به علت نفاق و دورویی یعنی «ابراز ارادت و همکاری در نامه خصوصی اما حمایت صریح و آشکار از فتنه پس از انتخابات ۸۸»؟
رهبر انقلاب خاطرنشان کردند: اینها مصادیق همان دستکش مخملین است که دولت قبلی امریکا روی پنجه آهنین خود کشیده بود.
حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به سخن رئیس جمهور جدید امریکا مبنی بر اینکه ایرانیان باید از من بترسند تأکید کردند: ایرانی از تهدید نمی ترسد.
ایشان با اشاره به راهپیمایی ۲۲ بهمن در روز جمعه افزودند: مردم در روز ۲۲ بهمن با حضور در خیابانها جواب این حرفها و تهدیدات را خواهند داد.
ایشان با لحنی کنایه‌آمیز افزودند: البته ما از این آقای تازه‌آمده متشکریم چرا که زحمت ما را کم کرده و با نشان دادن چهره واقعی امریکا، حرفهای ۳۸ ساله جمهوری اسلامی ایران را درباره فساد سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی دستگاه حاکم بر امریکا ثابت کرده است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای افزودند: رئیس جمهور جدید با حرفها و اقدامات خود در مبارزات انتخاباتی و روزهای اخیر، ماهیت واقعی امریکا را عریان در مقابل چشم مردم جهان به نمایش گذاشته و نشان می دهد حقیقت امریکا چیست.
ایشان دستگیری و بازداشت یک کودک پنج ساله ایرانی را مصداقی از حقوق بشر امریکایی برشمردند و افزودند: رحمت پروردگار بر امام بزرگوار که حقیقت امریکا را بارها و بارها در بیانات و نوشته‌هایشان گوشزد می‌کردند و اصرار داشتند که ملت و مسئولان با شناخت ماهیت دشمن، از اعتماد به شیطان بزرگ پرهیز کنند که امروز حقانیت حرفهای آن عزیز به عرش سفر کرده به روشنی در جلوی چشمان همگان است.
فرمانده کل قوا در بخش دیگری از سخنان خود، با اشاره به نقش تعیین‌کننده نیروی هوایی ارتش در دورانهای مختلف بعد از انقلاب از جمله در خنثی سازی کودتای ۱۳۵۹، دوران دفاع مقدس و عملیات مهمی همچون والفجر ۸ و کربلای ۵ و همچنین تجلیل از تلاش‌های خستگی ناپذیر شهید سرلشکر ستاری گفتند: جهاد قطعه‌سازی و ابتکار و نوآوری، اولین بار در نیروی هوایی ارتش آغاز شد و نیروی هوایی در طول دفاع مقدس همواره روحیه بخش ملت ایران بود.
حضرت آیت الله خامنه‌ای، فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش بخصوص جوانان این نیرو را به ادامه مسیر پرافتخار گذشته و کار و تلاش و ابتکار روزافزون توصیه کردند و افزودند: باید با تقوا و توکل به خدا و با همت بلند، خلأها را پُر کرد.
رهبر انقلاب در پایان سخنانشان با تأکید بر ادامه راه پر عزت و افتخارآفرین ملت ایران خاطرنشان کردند: نسل جوان گذشته کارهای مهمی انجام داد و نسل جوان کنونی نیز این امانت را پاسداری می‌کند و مسیر تحقق آرمانهای انقلاب را ادامه خواهد داد.
پیش از سخنان فرمانده معظم کل قوا، امیر سرتیپ خلبان شاه صفی فرمانده نیروی هوایی ارتش با گرامیداشت ۱۹ بهمن روز نیروی هوایی، و بیان گزارشی از فعالیت‌ها و برنامه‌های این نیرو در بخش‌های مختلف، گفت: آماده‌ایم با عزم راسخ و توکل به پروردگار و حضور تعیین‌کننده در هر میدان ضروری، از منافع ملت بزرگ ایران در برابر دشمنان مستکبر دفاع کنیم.

پاسخ موسی حقانی به نقد محمود کاشانی درباره سریال «معمای شاه»

خبرگزاری فارس: پاسخ موسی حقانی به نقد محمود کاشانی درباره سریال «معمای شاه»

رییس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در پاسخ به نقد محمود کاشانی درباره سریال «معمای شاه» گفت: درباره دیدگاه‌های شما حرف زیاد دارم البته حساب شما را هم از مرحوم پدرتان کاملا جدا می‌دانم.

به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، سید محمود کاشانی در اول دی 1395 طی مقاله‌ای به شدت از سازمان صداوسیما به دلیل برخی صحنه‌های تصویر شده در سریال «معمای شاه». انتقاد کرده است. موسی فقیه حقانی طی یادداشتی که به خبرگزاری فارس ارائه داده است به انتقادات سید محمود کاشانی، تحت عنوان «تحریف‌های پایان‌ناپذیر در سریال معمای شاه»: دروغی که درباره ملاقات آیت‌الله کاشانی و شاه گفته شد» منتشر شده در  وب‌سایت «تاریخ ایرانی» پاسخ داد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

با خواندن نامه سراسر اهانت آقای دکترسید محمود کاشانی درباره سریال معمای شاه، باعنوان «تحریف‌های پایان‌ناپذیر در سریال معمای شاه»، به جهت ادبیات ناروا و محتوای نامه، ابتدا تصمیم داشتم پاسخی به آن نداده و مانند همیشه از درگیرشدن به حواشی خودداری نمایم، اما لزوم روشنگری درباره مدعیات ایشان وا دارم کرد که این اظهارات را بی‌پاسخ نگذارم.

ابتدا باید عرض کنم خواندن این همه اتهام و ناسزا در چند صفحه برای حمله به دست اندرکاران سریال معمای شاه و مسئولین صدا و سیما شامل: پرده‌پوشی بر رویدادها، سراپا تحریف‌های تاریخی، ننگ سانسور، پرده‌پوشی و نسبت‌های خلاف، سرپوش گذاردن، تحریف، عدم حسن نیت، دروغ‌پردازی، واردکردن اتهامات رذیلانه‌، غرض‌ورزی، سریال موهن و بی‌ارزش، دروغ‌پردازی و فریب دادن بینندگان، موهن و رذیلانه، تحریف‌های آشکار، خلاف‌گویی‌ها، و...،آن هم از قلم یک استاد دانشگاه و حقوق‌دانِ به ظاهرآرام، موجب تعجب شد. هر چند با قلم تند ایشان آشنا بودم، اما جنابشان در این ماجرا واقعا سنگ تمام گذاشتند و تلافی همه دلخوری‌های خود از عالم و آدم به‌ ویژه نظام جمهوری اسلامی و نیز اموری چون ترافیک و تراکم فروشی و آلودگی هوا و...الخ را سرِ دست اندرکاران معمای شاه خالی کردند!

ایشان با نیت‌خوانی، دست اندرکاران تهیه معمای شاه را متهم می‌کند به اینکه: «تولید و پخش سریال موسوم به معمّای شاه در شبکه یک سیما با انگیزه پرده‌پوشی بر رویدادهای دوران نهضت ملی ایران و تلاش‌های پیشگامان این نهضت برای برگزاری انتخابات آزاد و اجرای اصول قانون اساسی مشروطیت در کشور ما و نقش ویرانگر دولت‌های مداخله‌گر بیگانه برای براندازی نهضت ملی ایران بوده است.... از همین‌ رو پیش از آغاز پخش سریال معمای شاه با آگاهی از انگیزه‌های دست‌اندرکاران تدوین این‌گونه سریال‌های تاریخی که بیرون از چارچوب وظایف و اختیارات سازمان صدا وسیما هستند، در نامه سرگشاده‌ای به آقای محمد سرافراز در 26 مهرماه 1394 که مدیریت او بر این سازمان به دلیل نداشتن آزادی عمل دیری نپائید، خواستار پیشگیری از پخش این سریال از سیما شدم».

اینکه ایشان چگونه به‌رغم محتوای سریال در نقد رژیم دیکتاتوری و تقدیر از مبارزان راه آزادی و استقلال کشور، این نتیجه را گرفته اند، عجیب است! یعنی هشتاد قسمت سریال ساخته شده تا موضوع تلاش پیشگامان نهضت را برای برگذاری انتخابات آزاد کتمان کند؟! شاید این قضاوت ناشی از ندیدن سریال یا دیدن از روی حب و بغض باشد که متاسفانه بینایی و شنوایی را از افراد باز می‌ستاند. ایشان باکمال شگفتی می‌فرمایند: «پیش از پخش سریال هم از انگیزه دست‌اندرکاران این گونه سریال‌های تاریخی ـ که شامل معمای شاه و دیگر سریال‌های تاریخی صد او سیما می‌باشد ـ آگاهی داشته‌اند!!

از فرد حقوق‌دانی چون دکتر کاشانی بعید است که ندیده، نیت خوانی و فحاشی و حکم صادر کند، مگر اینکه ماجرا از جای دیگری آب بخورد! خواننده نامه دکتر کاشانی در ادامه در می‌یابد که ایشان از چه عصبانی است و جام غیب‌نمایی که در آن می‌نگرد و پیش‌پیش و قبل از دیدن فیلم حکم صادر می‌کند، چیست؟ نپرداختن به بازی‌های سیاسی مظفر بقائی کرمانی برای به اصطلاح آزادی انتخابات، اسائه ادب به ساحت محمدرضاپهلوی در سریال و یا اینکه: چرا نیت شاه در برگزاری انتخابات آزاد را کتمان می‌کنید؟ و تلاش دکتر بقائی را در این اقدام دموکراتیک شاهانه به‌ خوبی بازگونمی‌کنید؟!  و...البته ایشان توقعات دیگری هم دارند که با برآورده نشدن آنها خشمگین می‌شوند و پیشاپیش حکم صادرمی‌کنندنظیر اینکه چرا کودتای آمریکائی – انگلیسی 28 مرداد را به‌رغم اعتراف کودتاچیان آمریکائی و انگلیسی کودتا می‌نامید؟ و یا اینکه چرا به مردم اعلام نمی‌کنید که دکتر مصدق از بدو تولد جاسوس انگلستان بوده است؟

مظفر بقایی

 

حال برای روشن شدن ذهن آقای دکترکاشانی عرض می‌کنم که:

دست اندرکاران سریال معمای شاه برخلاف ادعای ایشان تلاش فراوان داشتند تا رویدادهای دوران نهضت ملی را با تاکید بر دخالت‌های ویرانگر قدرت‌های استعماری به تصویر بکشند و در حد مقدورات نمایشی، به وقایع مربوط به آن بپردازند، اما از آنجا که پرداختن به تمام جزئیات این دوران چهل ساله (1317-1357)ممکن نبود، لذا در مواردی نظیر انتخابات دوره بیستم، قصد سریال، نشان دادن اقدام رژیم به تقلب گسترده به‌ رغم شعار فریبنده انتخابات آزاد بود. .بر خلاف برداشت شما عصبانیت شاه از دکتر اقبال برای لو رفتن ماجرای تقلب و مفتضح شدن انتخابات فرمایشی بود و نه از اقدام دولت به نفس ـ تقلب در انتخابات که با هماهنگی خود وی صورت گرفته بود! حال باید به خاطر این رویکرد دربیان واقعه - که بیشتر ناشی از ضرورت‌های نمایشی و پرداختن به ده‌ها موضوع دیگراست - به دست اندرکاران سریال ناسزا و تهمتِ تحریف و...نثارکرد؟ آیا هر کس غیر از منظر شما به وقایع تاریخی پرداخت و نظر شما را قبول نداشت، رذل وتحریف‌گر است؟

از ظاهر کلام شما به‌ روشنی معلوم نیست که شعار انتخابات آزادِ محمدرضا پهلوی را باور دارید یا خیر؟ ولی ظاهرا جناب بقائی و مرحوم آیت‌الله کاشانی ـ البته به‌زعم شماـ این شعار را باورکرده و درجهت تحقق آن تلاش کرده‌اند و با رفتار ناشایست دولت مواجه شده و اعتراض کرده‌اند! برداشت بنده این است که  آیت‌الله کاشانی برای نشان دادن عدم صداقت دولت و شاه در برگزاری انتخابات آزاد، مردم را به شرکت در انتخابات تشویق کردند و فریب شاه را نخوردند. دست ِبالا اینکه  گمان می کردند شاید چند نماینده مردمی از این طریق به مجلس راه پیداکنند که نهایتا این اتفاق نیفتاد و دست شاه و دولت رو شد..

آیت‌الله کاشانی

**مظفر بقایی با نظام مشروطه سلطنتی که یک شاه آمریکائی در آن سلطنت کند و نه حکومت! هیچ مخالفتی نداشت

اینکه دکتر بقائی بین شاه  و اقبال که مجری سیاست‌های سرکوبگرانه شاه است، فرق قائل است و از نخست‌وزیر متقلب، نزد شاه شکایت می‌کند، یا می‌تواند بیانگر فقدان بینش سیاسی او باشد و یا بازیگری و کمک به پروژه شاه برای جلب نظرآمریکائی‌ها. البته ایشان با نظام مشروطه سلطنتی که یک شاه آمریکائی در آن سلطنت کند و نه حکومت! هیچ مخالفتی نداشت، به همین دلیل هیچ گاه با انقلاب بزرگ ملت ایران برای سرنگونی شاه همراه نبود و در مقابل حکومت دینی نیز موضعی کاملا مخالف داشت مضافا اینکه بر اثر مبارزات مورد نظرشما (اگربپذیریم دکتر بقائی دائرمدار این اقدامات بود و نقش اسدالله علم و اعضای حزب مردم و حسین شقاقیِ فراماسون را نادیده بگیریم) هیچ اتفاق خاصی رخ نداد، انتخابات تابستانه باطل شد و در انتخابات زمستانه، همان افرادی که قرار بود با نظر شاه به مجلس بروند، برکرسی‌های آن تکیه زدند.

اساسا بعد از کودتای  28مرداد و آن همه جنایت و فروختن کشور به بیگانگان و نابودی دستاوردهای نهضت ملی توسط شاه و عوامل بیگانه، تمام این تلاش‌ها حتی اگرصادقانه بوده باشند، بیهوده بودند و کار درست همان بود که امام خمینی(ره)با همراهی گسترده ملت انجام دادند.

فرض کنیم چند نفر هم می‌توانستند با رای مردم به مجلس بروند، چه اتفاقی می‌افتاد که شما از آن به عنوان مبارزه یاد می‌کنید؟ کل ماجرا بازی بود، آن هم از سوی کسی که بارها امتحان خود را پس داده بود، یعنی شاهِ حیله‌گر و دروغ‌پرداز!

حال ببینیم اصل ماجراکه باعث شد تا این اندازه ساحت قلم را به ناسزا و تهمت آلوده سازید، چه بود؟

دکترمظفر بقائی در سال 1337، مشغول زندگی نه چندان پاک خود بود و کاری هم به مبارزه نداشت و در اوین درکه و پس‌قلعه، بساط مشروب و قمار و...اش برپا بود! (مظفر بقائی به روایت اسناد ساواک جلد 1 سند 153ص243) در آبان 1337، بقائی مطمئن می‌شود که آمریکائی‌ها مایل به تداوم نخست‌وزیری اقبال نیستند، چون خواسته‌های آنها را نتوانسته بود برآورده کند. (همان ص244) البته ماجرا پیچیده‌تر از اینها بود و بقائی تنها از بخش آمریکائی آن اطلاع داشت. در این مقطع بقائی با سرهنگ مقدم، رئیس کارگزینی شهربانی، روابط محرمانه‌ای داشت.(همان ص246) همچنین با رئیس شهربانی و عوامل سازمان امنیت (ساواک) نیز ارتباطات خوبی به هم زده بود.(همان ص253-254)او همچنین در همان زمان، نیم‌نگاهی به نخست وزیری علی امینی، فرد مورد نظرآمریکائی‌ها برای آن پست  نیز  داشت(همان ص248) وی در این دوران نه تنها مبارزه نمی‌کرد، بلکه دیگران را نیز از مواجهه علنی با رژیم بازمی‌داشت و مثلا در باره سید محمد سدهی که علیه حاکمیت سخنرانی کرده بود، می‌گوید:« چرا جلوی زبان خود را نگرفته؟ برفرض آنکه یک آخوند بالای منبر به دستگاه حمله کند، آیا دستگاه اصلاح می‌شود؟»(همان ص 263)

در اردیبهشت 1338، بقائی حتی از برقراری جشن سالروز تاسیس حزب زحمتکشان هم طفره می‌رود و اعضا می‌گویند که او فعلا سکوت را برهمه چیز ترجیح می‌دهد (همان ص266) در همین سال ارتباطات گسترده‌ای بین اسدالله علم، رهبر حزب مردم با بقائی برقرار و صحبت از همکاری با حزب شه‌ساخته «مردم »می‌شود.(همان ص271) البته این ارتباط از قبل هم وجود داشته و برهمین اساس، پهلوان پنبه شاه، هوس مبارزه به سرش می‌زند! آن هم با چه کسی؟ با دکتر اقبال که آمریکائی‌ها از او ناامید شده‌اند و اسدالله علم در مقابل او صف‌آرایی کرده است تانمایش آزادی انتخابات و خلاص شدن از شر دکتر اقبال آغاز شود! بقائی در این زمان به‌شدت نگران بروز انقلاب در ایران بود و اظهار می‌داشت:«کشور تجزیه می‌شود و باید دنبال راه علاجی بود که انقلاب پیش نیاید.».(همان ص279)

جالب اینجاست که او همزمان به روی کارآمدن دموکرات‌ها در آمریکا دل خوش کرده بود (همان ص289). در اسفند1338  او در اراک و در منزل فردی به نام هاشمی مشغول تست تریاک و تخمین میزان نشئگی آن بود و اظهار می‌داشت که سه بار تست کرده، چندان نشئگی نمی‌آورد!

جالب اینجاست که او همزمان به روی کارآمدن دموکرات‌ها در آمریکا دل خوش کرده بود (همان ص289). در اسفند1338  او در اراک و در منزل فردی به نام هاشمی مشغول تست تریاک و تخمین میزان نشئگی آن بود و اظهار می‌داشت که سه بار تست کرده، چندان نشئگی نمی‌آورد!

 

(همان ص 281) البته کاری نبود که این رهبر مبارز نکرده باشد! که البته از بیان بخش مهمی از آنها معذورم! درخرداد 1339  و در آستانه همان انتخابات تابستانی معروف، علی زهری یارغار بقائی فوت می‌کند و پس از مراسم تدفین اوکه باشرکت اعضای زحمتکشان وعوامل شهربانی و...برگزارمی شود، بقائی طی سخنانی از تهیه جا برای آغاز فعالیت‌های حزب زحمتکشان و شروع مبارزه سخن می‌گوید.(همان ص293) در17-3- 1339 مراسم ختمی برای زهری منعقد می‌شود که در آن اسدالله علم به همراه تعدادی از اعضای حزب مردم شرکت می‌کنند و از سوی بقائی به‌گرمی مورد استقبال قرارمی‌گیرند.

دیگر چهره‌های شاخص حکومتی شرکت کرده در این مراسم عبارتند از: تیمسار سرتیپ علوی‌کیا معاون ساواک، محمدخان اکبر، رئیس تشریفات دربار از طرف شاه، سرلشکر اخوی، سرلشکر عطاپور، سرتیپ ساجدی، تیمسار پاکروان (دوست صمیمی زهری و بقائی که دوستی شان تا انقلاب هم ادامه داشت و در دوره هایی که روز چهارشنبه برگزارمی شد حداقل هفته‌ای یکبار هم دیگر را می‌دیدند. پاکروان از معتقدین به پاکدینی در دستگاه دین ساز احمدکسروی بود) برادرِ تیمسار آزموده، به اضافه چند تن ازنمایندگان مجلس و روسای همه کلانتری‌های تهران با معاونین خود و...!(همان صص295-296)

پیوند علم و بقائی و وارد شدن بقائی به بازی حذف اقبال که شما از آن با تعبیر مبارزه  یادکردید، از این فقرات کاملا آشکارمی‌شود. در آن روزکلانتری‌های تهران وظیفه داشتند جمعیت زیادی را برای شرکت در ختم زهری اجیر و گسیل کنند وبه این ترتیب، برای اقبال و حتی جبهه ملی شاخ و شانه بکشند.آقای دکتر! هیچ فکرنکرده‌اید که این همه تدارک برای چه بود؟

اما ماجرا همچنان ادامه دارد. در مراسم هفتم زهری نیز شیخ عباس مهاجرانی (همان روحانی‌نمای وابسته‌ای که شما در فحش‌نامه به معمای شاه از او با تجلیل یاد کردید) واعظ درباری آن روزها که امروز مجلس‌گرم‌ کن ربع پهلوی شده و در مراسم عقد وی با قرائت‌های مختلف، صیغه عقد جاری می‌کند تا به پاداش ده هزار دلاری ادا کردن حروف از مخرج نائل شود، سخنرانی و تلویحا به دولت اقبال حمله و بقائی را دعا کرد!

در تیر ماه 1339حزب زحمتکشان به لطف تشکیلات ماسونی، به‌ویژه مهندس حسین شقاقی که ریاست لژ تهران را بر عهده داشت و با جناح ماسونی طرفدار اقبال در گیری جدی پیدا کرده بود - صاحب ساختمان و دفتر دستک در خیابان کوشک، نرسیده به میدان فردوسی شد.(همان ص302و314)و بازار مبارزه مورد ادعای حضرتعالی، حسابی داغ شد! اسدالله علم و امکانات تشکیلات ماسونی به اضافه نیروهای فریب خورده حزب زحمتکشان با مدیریت بقائی، بساط مفصلی را علیه اقبال راه انداختند.

در همین مقطع جراید آمریکا - که بازگو کننده مواضع کاخ سفید بودند- به انعکاس فعالیت‌های بقائی و تمجید از نفوذ و شخصیت انقلابی او پرداختند و اعلام کردند:بقائی تنهاکسی است که می‌شود در ایران بر وی مبارزات سیاسی و هدف‌های او حساب کرد!(همان ص306)تماس‌های مکرر بقائی با منصور رفیع زاده رئیس ساواک درآمریکا،عضو حزب زحمتکشان وعامل سازمان سیا-که چندان نیزبرای آقای دکتر کاشانی ناشناخته نیست- در آن ایام، می توانداین موج حمایتی رادرمطبوعات آمریکا برپا کرده باشد.در30مرداد1339به مناسبت تاسیس سازمان نگهبان آزادی، اجتماع بزرگی ازسوی حزب زحمتکشان برپاشد و دکتر بقائی حملات سختی به دکتر اقبال کرد. خوب، اقدام انقلابی! دکتر بقائی نتیجه داد و در پایان این بازی، دادستان ارتش برای حفظ کسی که به ادعای خودش، سه بارشاه را ازسقوط نجات داده بود، در بیست و دوم شهریور1339، اقدام به دستگیری دکتر بقائی کرد! بیست و سه روز بعد در  14مهر ماه، بقائی قهرمان! به قیدالتزام به عدم خروج از تهران و پرداخت مبلغ ده هزار تومان، آزاد می‌شود. عصر همان روز، تعدادی از دوستان بقائی در محل حزب زحمتکشان، به سلامتی آزادی وی مشروب نوشیده و قرار می‌گذارند انفرادی از رهبر خود استقبال کنند تا مبادا از سوی ساواک یا شهربانی جلب شوند! (همان ص311) لازم به ذکر است قبل دستگیری صوری بقائی- که برای فریب اعضای ساده حزب زحمتکشان و حفظ بقائی برای روزهای بحرانی تر صورت گرفت - مکاتبات مفصلی بین وی و سرلشکر حسن ارفع رئیس سازمان کوک، به زبان فرانسه انجام شد(همان ص310).علی زهری که نگران پایان پرونده بقائی بود، با حسن پاکروان - که به ریاست ساواک رسیده بود- گفت‌وگو کرده و با پاسخ او دائر بر اینکه « این زندان خیلی به نفع بقائی تمام می شود و با آمدن اعلیحضرت همایونی، کار او به خوبی درست  خواهدشد »(همان ص324) اطمینان یافت که همه چیز بخوبی و خوشی خاتمه خواهد یافت.

در بهمن 1340 درجلسه حزب زحمتکشان، ازملاقات بقائی با چستر پاولز مشاور مخصوص کندی -که به ایران آمده بود- در بندر عباس سخن به میان آمد و اظهار شد: این ملاقات در سرنوشت بقائی بسیار موثر واقع خواهدشد.(همان ص369) بواسطه این ملاقات، برخی گمان کردند که دکتربقائی به نخست وزیری می رسدو اصلاحات آمریکائی را با شدت وحدت تمام اجرا خواهد کرد.(همان ص226)و...با این اوصاف، باید دید چه کسی تاریخ را تحریف می‌کند؟ پس از خواندن نامه جنابعالی با خود گفتم که : ای کاش به این ماجراهم در سریال معمای شاه پرداخته می شد،تامردم بدانند دشمن ازچه ترفندهای پیچیده ای، برای انحراف نهضت ها استفاده می‌کند.

2-در ماجرای برگزاری ترحیم آیت الله العظمی بروجردی(ره)،دچار اشتباهی فاحش شده اید. برخلاف قضاوت بدبینانه شما، قصدت حریف در کار نبوده است.توالی صحنه ها،برای برخی دیگر نیز این شبهه را ایجاد کرده بودکه مرحوم آیت‌الله کاشانی در مجلس ختمی که شاه بر پاکرده، شرکت نموده و سخنرانی کرده اند!در این سکانس آنچه مدنظرکارگردان بود، بیان شرکت آیت الله کاشانی درمراسم ختم آیت الله بروجردی وارجاع ایشان به امام خمینی(ره)بود.البته می شد در بین این دوسکانس، سکانس دیگری را قرار داد تا چنین ذهنیتی بوجود نیاید. منتهی در این باره بایددر نظر داشت که فیلم مستند،باسریال تفاوت دارد.

درسریال کارگردانان مدعی اندکه باید روح مطلب را در قالب هایی که برمخاطب تاثیربیشتری بگذارد،ارائه کرد.البته این موضوع، همواره بین پژوهندگان  تاریخ و هنرمندانی که کارتاریخی می کنند،محل بحث بوده و هست.امااینکه قصدتحریف درکاربوده، واقعابرداشت ناصوابی است.البته دیگرانی نیزهستندکه معمای شاه را،به بزرگنمایی درباره آیت الله کاشانی وتحریف تاریخ متهم می کنندکه سخن وقضاوت آنان نیزمانندقضاوت شما، دورازصواب است.مضافا این که آیت الله کاشانی درمجلسی که خودبرپاکرده بود،سخنانی دربزرگداشت آیت الله بروجردی برزبان رانده بود.حال پائین منبریابالای آن درمنابع ذکرنشده.

امادرباره رجوع افرادبه امام خمینی (ره)ازسوی آیت الله کاشانی- که شماانکارکرده ایدوبازتهمت تحریف وناسزارانثارمعمای شاه کرده اید-امیدواریم که منکرارتباط نزدیک امام خمینی(ره)بامرحوم پدرتان نشوید ومثلا مواردی چون نقش پدرارجمندتان درخواستگاری همسر امام خمینی ازبیت مرحوم آیت الله ثقفی که درهمان شماره ازماهنامه شاهدیاران که شمابه آن استنادکردید،آمده است را درز نگیرید! دربخشی از این یادنامه، برادرتان آقای سید ابوالحسن کاشانی می گویند:دردوران بیماری آیت الله بروجردی درسال 1340، به دستورپدر،نامه ای را ازسوی ایشان خطاب به امام خمینی نوشته اندودرمقابل این پرسش که: چرابه ایشان نامه می نویسید؟پاسخ می شنوندکه: من درقم کسی غیرازایشان ندارم!بازدرهمان شماره ازقول آیت الله سید رضی شیرازی آمده که مکرراززبان آقای کاشانی ودیگران شنیده اندکه پدرتان مردم رابه امام خمینی ارجاع می دادند.برادر دیگرتان آقای دکتر سید رضا کاشانی نیز در گفت وگو با همان شماره از شاهد یاران،بر ارجاع مردم به امام خمینی از سوی پدر تاکید کرده اند.چنین سخنی از سوی بسیاری دیگر نیز از آیت الله کاشانی نقل شده است که جمع آن،میتواند یک جزوه را تشکیل دهد. آقای ورزی این شواهدرا مبنا قرار داده وآن سکانس راتهیه کرده است.کجای این مسئله تحریف ورذالت و..است؟شماظاهرادیدگاه های خودرابه عنوان دیدگاه های مرحوم پدرتان جامی زنید.!

3-اما ماجرای ملاقات شاه باآیت الله کاشانی و«اتهامات رذیلانه‌ای معمای شاه به شخص شاه و به گونه ضمنی به آیت‌الله کاشانی نسبت داد که نشان‌دهنده غرض‌ورزی سناریونویسان این سریال نسبت به آیت‌الله کاشانی و محمدرضا شاه است!! »ظاهرااین امرشماراخیلی ناراحت کرده است!تاجایی که قلم را این گونه بی محابا برکاغذلغزانده اید:« تدوین‌کنندگان سناریوی این سریال موهن و بی‌ارزش، از دروغ‌پردازی و فریب دادن بینندگان دست بر نداشته‌اند» یا اینکه « قطعاً نمی‌توان روایت موهن و رذیلانه دست‌اندرکاران سریال معمای شاه از این دیدار را به حساب ناآگاهی آنان گذارد، زیرا در همه بخش‌های این سریال از تحریف‌های آشکار و فریب بینندگان فروگذار نکرده‌اند.»ابتداوعطف به آغازین سطور این نوشتار بایدسوال کنم: آیابه کاربردن این الفاظ، واقعا در شان یک استاد دانشگاه، حقوقدان و آیت الله زاده مبادی آداب است؟آن هم دراین برهه اززندگی، یعنی دوره پیری وپخته گی؟ ای کاش با آرامش وادب وانصاف پدرتان با مسائل مواجه ومطالبی را که نمی پسندید، بدان شیوه نقدمی کردید.بااین روش ومنش ازسوی شما، ازنسل جوان چه توقعی می توان داشت؟ آنها بایدازاستاد حقوق دان خود،درس تعامل ونحوه ءگفتگو وروش نقدعالمانه ومنصفانه رابیاموزند. اتفاقا صحنه عاشقانه ای که شماازملاقات شاه باپدرتان ترسیم کردید، نادرست وفقط یک جاویدشاه کم داردکه حضرتعالی تلویحا گفته اید!

اگرکسی مروری گذرا براسناد حیات سیاسی آیت الله کاشانی و مناسبات وی با شاه داشته باشد،درمی یابدکه ایشان، به رغم اعتقاد به نظام مشروطه سلطنتی، باشخص محمدرضاپهلوی مناسبات خوبی نداشتند.

ایشان معتقدبودندشاه ازمحدوده اختیارات خود،برخلاف قانون اساسی تجاوزکرده وحقوق مردم رازیرپامی گذارد.ماجرای ملاقات شاه باآیت الله کاشانی هم، به دوشکل روایت شده است.یکی به نقل ازنصرت اله امینی درکتاب امیدهاوناامیدی های دکترسنجابی آمده- که درشاهدیاران مورداستناد شماهم ذکر شده- که شاه دربیمارستان به ملاقات آیت الله کاشانی می رود وآیت الله به شاه پشت می کند(ماهنامه تاریخی – فرهنگی «شاهد یاران»، سال دوم، شماره 16، اسفند 1385،ص45)وهمچنین درصفحه 51کتاب روحانیت واسرارفاش نشده نهضت ملی شدن نفت هم آمده که: آیت الله کاشانی ازشاه روبرتافت، یعنی به اوپشت کرد!روایت دیگرمتعلق به حاج آقارضارفیع است که برای برادر شما آقای سیدابوالحسن کاشانی  بیان داشته  که شما آن راهم باتحریف وکم کاست آورده اید.براساس روایت برادرتان درشاهدیاران، هنگام وروداین دو به اتاق استراحت آیت الله کاشانی، رفیع برای شاه صندلی می آورد، اماشما آورده اید:شاه برای خودش صندلی گذاشت!دیگراینکه برادرتان می گویند:پدرتان شاه راتحویل نگرفت، اماشما ازیک ملاقات صمیمانه بااستنادبه سخنان برادرتان یادمی کنید!همچنین برادرتان می گویند وقتی شاه ادعاکرد«در این بیست سال سلطنت من هیچ‌ کس به اندازه من و شما در این مملکت صدمه نخورده است» آیت الله بابی اعتنایی لبخندی زدکه از قضا، نشان دهنده آن است که ایشان باپوزخندجواب شاه رادادند نه باتشکر!شما بدین ترتیب سخن برادرتان راهم تحریف می کنیدومی فرمایید: آیت‌الله کاشانی هم از این ابراز احساسات شاه تشکر می‌کند!دیگراینکه ماجرای تجمع مردم وشعاردادن به نفع شاه بعد از ملاقات با آیت الله، درشاهدیاران وگفت وگوی برادرتان وجود ندارد.وروایت شماست که معلوم نیست واقعیت داردیابرای اثبات لزوم تداوم نظام مشروطه سلطنتی ساخته اید؟ واقعاباید ازشما سوال کرد که اگرآقای ورزی این بخش رابا استناد به روایت برادرتان می ساخت، چه فحش های دیگری نثارایشان وعوامل وصداوسیما می کردید؟«شاهدیاران» که ظاهرا در کنارشماست ومفاد آن درباره مناسبات آیت الله کاشانی با شاه،کاملا روشن است،پس باچه انگیزه ای ازآیت الله کاشانی یک چهره شاه دوست ترسیم می کنید؟

دراین بخش از مقال، بهتراست به مواردی دیگر ازبرخوردهای شاه با آیت الله کاشانی نیز اشاره شود.پس ازشهریور20 ،انگلیسی های اشغالگر-که ازآیت الله کاشانی بارهازخم خورده بودند-درصدد دستگیری ایشان برمی آیندودولت سهیلی که منصوب شاه بود، ایشان راتحویل متفقین می دهند.آیااومی توانست بدون نظرشاه به این کارمبادرت نماید؟در1327 بعدازترورشاه، به دستورچه کسی پدرتان را با بدترین وضع دستگیروتبعیدکردند ودرپی آن، شاه توطئه افزایش اختیارات خودراازطریق مجلس موسسان عملی ساخت.؟از سوی دیگر، چه کسی درماجرای 30تیر،شاه راتهدیدمی کندکه: اگردکترمصدق به جایگاه قبلی خودبرنگردد،مردم رابه سمت دربارهدایت می کند؟راستی اگرشاه تسلیم نمی شدوآیت الله کاشانی مردم رابه سمت دربارسوق می دادچه اتفاقی می افتاد؟پاسخ به این سوال یکی ازتفاوت های ماوشماراآشکارمی کند.به نظربنده درآن صورت آیت الله کاشانی برای صیانت ازقانون اساسی مشروطه ونجات نهضت، شاه راسرنگون می کرد.دقت کنید: شاه راسرنگون می کردنه نظام سلطنتی را،چون ایشان شاه دوست نبود،اما به نظام مشروطه باورداشت.اما شما ظاهراایشان راعلاقمند به شخص محمدرضا هم میدانید.بعدازکودتا واعتراضات آیت الله کاشانی به قراردادکنسرسیوم وتجدیدرابطه باانگلیس،به دستورچه کسی دررادیوباعبارت« یک روحانی بنام سیدابوالقاسم کاشی» ازپدرتان نام بردند وباز به دستورچه کسی پس ازتحقیروآزارفراوان، ایشان راتاپای اعدام هم بردند؟درماجرای اعتراض به تقلبات گسترده درانتخابات دوره هجدهم، ایشان شاه رامسئول اصلی معرفی می کندودرماجرای انتخابات تابستانی نیزپس ازدستگیری دکتربقائی می فرمایند:همه اینهازیرسراین شاه بی ...وپدر...است.(عبارت آن قدرتنداست که گزارشگرساواک نیزجرئت نمی کندبنویسد)،شاه حتی به عکس آیت الله کاشانی هم حساسیت داشت وبه دستوراوعکس ایشان ازبین عکس های روسای مجلس که درمجلس نصب می شدحذف گردید.حال شمااصراربرردوبدل کردن لبخندبین شاه وپدرتان داریدودست اندرکاران معمای شاه رامتهم به رذالت درحق محمدرضاپهلوی می کنید؟...دهها مورددیگرهم می توانم دراین زمینه ذکرمی کنم که باعث تطویل مطلب می شودو نشان می دهدبرداشت شماازشخصیت آیت الله کاشانی دربرخی موارد درست نیست.ظاهراشماحاضریدبرای تبرئه بقائی، تمام سابقه مبارزاتی پدرتان را قربانی کنید!.واین علت اصلی حملات شمابه صداوسیماومعمای شاه است.اقدام عجیب شما درناسزاگویی علیه معمای شاه، تمسک به روش سلطنت طلبان دوآتشه است که دربرسی ریشه مشکلات کشورتمامی تقصیرات راگردن دولتمردان عصرپهلوی می اندازند تاشاه تبرئه شود!وزشت تر اینکه چنین شیوه ای را رابه پدرتان هم نسبت میدهید!آنجاکه می نویسید:« البته او و نمایندگان پیشگام نهضت ملی ایران مخالف سلطنت محمدرضا شاه و یا نظام مشروطه سلطنتی نبودند و اصولاً در مبارزه سیاسی مسالمت‌آمیز خود به دنبال اجرای اصول قانون اساسی مشروطیت به ویژه برگزاری انتخابات آزاد مجلس شورای ملی و به دور از مداخله دولت‌ها بودند.به ویژه آیت‌الله کاشانی می‌خواست در مبارزه با دولت‌هایی که در انتخابات مجلس مداخله و قانون‌شکنی می‌کردند، دست باز و آزادی عمل داشته باشد. آن‌گونه که من بارها در گفت‌وگوهای آیت‌الله کاشانی با دیدارکنندگان در زمینه دلیل دیدار نکردن با شاه از ایشان شنیدم این بود که می‌گفتند: «اگر من با این جوان دیدار کنم و چشمم در چشم او بیفتد مأخوذ به حیا می‌شوم و نمی‌توانم در برابر خواسته‌های او به وظایف خود آن‌چنان که باید عمل کنم...» اینجا شما حساب دولتهارا،ازشاه جدامی کنیددرحالی که شاه بامداخله درهمه اموراجازه نمی داددولت مستقلی درایران شکل بگیرد.تمام دعوای اوبادکترمصدق سرهمین مسئله بودوقطعایکی ازدلائل مبارزات پدرتان باشاه نیز،قانون شکنی های اوبود.شاه حتی به قوام وامینی هم –که جایگاه مردمی نداشتند- اجازه تداوم حیات نداد.بنابرآنچه دریادداشت های علم آمده، وی رازموفقیت خیالی خودراعدم مشورت بارجال واطرافیانی می دانست که آنان رابه «گاو»و«گوسفند»و«الاغ»تشبیه می کرد!حال چگونه است که بزعم شما،آیت الله کاشانی متوجه اینگونه بدیهیات نیست وقصدمبارزه بادولتهاونه شاه رادارد. متاسفانه شما، جایگاه پدرتان رادرحدیک سیاست مدارپراگماتیست تقلیل می دهید.بایدبدانید که ایشان ابتدایک عالم ومجتهدشیعی است که تکاپوهای سیاسی اش ،نشات گرفته ازمبانی دینی است. نظام شاهنشاهی فی نفسه برای ایشان ارزش نداشت، شاه که جای خود دارد. هرشاهی که براساس قانون اساسی قدرت رابدست می گرفت، وظایفی داشت که درچارچوب آن ، علما با شاه تعامل داشته ودرصورت تخطی ازوظایف -که اهم آنهاصیانت ازاسلام،ایران ،تشیع وقطع یدکفارازمنابع وسرنوشت مسلمین بود-باشاه تقابل پیدامی کردند.به همین دلیل علمای بزرگ وصاحب نام، چندان تمایلی به ملاقات وحتی مکاتبه باشاهان نداشتند، مگربرای دفع خطرازکشورودیانت وحقوق مردم.حال شما می فرمایید:پدرتان باشاه روبرونمی شد،مبادا اینکه ماخوذ به حیاشود و نتواند در برابر خواسته‌های او، به وظایف خود آن‌چنان که باید عمل کند!!حال تکلیف مردم با این آیت الله کاشانی که شما معرفی می کنید،چیست؟یک رهبردینی دربرابریک شاه فاسدووابسته - که درتمام دوران حیات سیاسی اش به مردم وروحانیت جفا کرده-بایدماخوذبه حیاشود.؟یعنی آیت الله کاشانی استبداد و وابستگی شاه رابه آمریکا وانگلیس نمی دید؟اطلاعی ازشکنجه واعدام مخالفان نداشت؟نقش شاه رادرنقض مکررقانون اساسی نمی دید؟پس چرابه شاه می گفت: بی...پدر...؟ضمنا بفرمایید:شاه  چه توقعاتی ازایشان می توانست داشته باشد الااینکه آیت الله راهم کاسه وتوجیه گرجنایت های خودمعرفی کند؟وحاشاکه چنین باشد،چون آیت الله این گونه نبودکه شمامی پنداریدوشاه می پنداشت.وگرنه چه دلیلی دارد مجتهدی که زمانی می خواست امواج خشمگین مردم رابه سمت دربارهدایت کند،بزعم شمادرمقابل فردی چون شاه، ماخوذبه حیاگردد!

4-امادرباره ایراداتهام خلاف واقع درمیزگرد برگزار شده پس از پخش این سریال در شب دوشنبه 17 خرداد 1395مربوط به دلائل دستگیری آیت الله کاشانی درسال1334بایدعرض کنم: حذف رزم آرایک خواست ملی بودوآیت الله کاشانی ودکترمصدق درتشویق فدائیان به انجام این عمل نقش داشتندبنابراین شهید نواب صفوی دربازجوئی خویش،ادعای خلاف واقع رابیان نکرده است. آیت الله کاشانی هم بدون اینکه دروغ بگوید،زیرکانه تلاش پرونده سازان را-که به دستورشاه وظیفه داشتندمقدمات اعدام آیت الله کاشانی رابه جرم مشارکت درتهیه اسلحه وتحریک فدائیان به تروررزم آرافراهم نمایند- ناکام گذاشت.یادتان نروداین همان شاه محبوبی است که به ادعای شمادرمقابل منزل آیت الله کاشانی برای اوکف می زنند!ودرملاقات بازبه ادعای شماپدرتان به اولبخندمی زند!بنده بسیارمایل بودم که نامه شمادربرنامه شبهای تاریخ خوانده وحتی ازخودتان برای بحث وگفتگودراین خصوص دعوت شود.وبناداشتم دراولین برنامه ای که ضبط می کنیم، به نقدشماپاسخ بدهیم امامتاسفانه به جهت اهمیت آموزش آشپزی وارجحیت پرداختن به زندگی خرس های قطبی وجانوران شمال وجنوب آفریقانسبت به برنامه های تاریخی وتحلیلی  ازنظربرخی ازمسئولین جدیدالانتصاب معاونت سیماوشبکه یک،ضبط وپخش برنامه متوقف شد.آن دوسه برنامه ای هم که پس ازاعتراض شماپخش شدقبلا ضبط شده بود.بنابراین فحش «ننگ سانسور»که نثارآقای علی عسگری ریاست محترم صداوسیمایاهرکس دیگرنموده ایدکاملا بی وجه ونارواست.علت همان است که عرض کردم برنامه آشپزی ازنظرازمابهتران ارجحیت داشت!

درباره دیدگاه های شما حرف زیاددارم امابه همین بسنده می کنم والبته حساب شما راهم ازمرحوم پدرتان کاملا جدا می‌دانم امیدوارم بیشترازاین وارداین حساب کتاب هانشویم.بهتراست چگونه نقدکردن وفرهنگ گفت‌وگو را بیاموزیم تا دیگران از ما سرمشق غلط نگیرند.

آرمان خواهی و انقلابی گری دانشجویان دو شاخصه مهم در کلام رهبری

رهنمودهای حکیمانه آیت الله خامنه ای مقام معظم رهبری همواره چراغ راه ملت ایران و به خصوص جوانان و دانشجویان در کوران حوادث و دسیسه چینی های دشمنان بوده است تا آنها با حفظ روحیه انقلابی گری و آرمان خواهی با افزایش بصیرت و آگاهی به تحلیل صحیحی از مسایل روز ایران و جهان دست یابند و بدین ترتیب پاسدار و حافظ ارزش های والای انقلاب باشند.

 

دانشجویان همواره به عنوان مغز متفکر در هر جامعه ای شناخته می شوند و آنان همراه و همگام با ملت به پاخاسته ایران و با تاسی از هدایت های امام خمینی(ره) به رویارویی با استکبار و استبداد حاکم پرداختند.

یکی از رخدادهای مهم جنبش دانشجویی هنگامی به وقوع پیوست که پس از کودتای 28 مرداد 1332 خورشیدی، «ریچارد نیکسون» معاون رییس جمهوری وقت آمریکا به منظور بررسی مستقیم اوضاع ایران به تهران آمد. به همین منظور دانشجویان در 16 آذر همان سال در اعتراض به سفر نیکسون، به برپایی تظاهراتی مبادرت ورزیدند و مردم را به مقاومت فراخواندند. در این میان نیروهای حکومت در دانشگاه، دانشجویان را هدف گلوله قرار دادند و بدین شکل سه دانشجو به نام های «مهدی شریعت رضوی، مصطفی بزرگ نیا و احمد قندچی» به شهادت رسیدند. این رویداد سبب شد تا 16 آذر به عنوان «روز دانشجو» در تقویم نامگذاری شود.

16 آذر یادآور حماسه دانشجویان در مبارزه با استکبار وخروش جوانان انقلابی این مرز و بوم علیه سلطه بیگانگان است. گروه اطلاع رسانی ایرنا به این مناسبت به محوریابی سخنان آیت الله خامنه ای مقام معظم رهبری در بازه زمانی از پنج سال گذشته تا کنون پرداخته است.

**پیشرفت علمی و احساس هویت دانشجویان
- ما داریم در میدان علم پیش می رویم؛ خیلی هم افتخار می کنیم، هرکس هم انکار کند اوقاتمان تلخ می شود که چرا انکار می کنند -این هم اینجا در پرانتز عرض بکنم؛ بعضی‌ها که خودشان هم دانشگاهی‌اند، متأسّفانه می روند در دانشگاه‌ها برای دانشجوها سخنرانی می کنند؛ می گویند این پیشرفت های علمی که می گویند، دروغ است! خب، چه چیزی دروغ است؟ مرکز تحقیقاتی رژیم صهیونیستی از پیشرفت علمی ایران ابراز نگرانی می کند- این در دنیا منتشر شده؛ اینکه دیگر ما نیستیم؛ اینکه مورد اعتماد شما است، رژیم صهیونیستی است؛ دارد میگوید -اقلاًّ به حرف او اعتماد کنید. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، مراکز رشد و پارک‌های علم و فناوری 20 آبان 94)

- احساس هویّت؛ گفتیم [دانشجویان‌] باید احساس هویّت کنند. ما باید واقعیّت های کشور را بدانیم؛ آنچه امروز گفته شد بخشی از واقعیّت ها بود: اینکه ما در بخش فضا این کارها را کرده‌ایم، در بخش نانو این کارها را کرده‌ایم، در بخش هسته‌ای این کارها را کرده‌ایم، در بخش زیست‌فنّاوری این کارها را کرده‌ایم، در بخش پزشکی این‌جور پیش رفته‌ایم؛ اینها چیزهایی است که بایستی گفته بشود. استاد می تواند در زمینه‌ احساس هویّت در دل دانشجو تأثیر بگذارد تا احساس کند هویّت با ارزشی دارد و به آن افتخار بکند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

- من واقعاً از اینکه می بینم هر سال سطح فکر و سطح مطالبات دانشجویی و حتّی ادبیّات بیان این مطالبات تعالی و ترقّی دارد، واقعاً خرسند می شوم... امروز من مشاهده می کنم که با گذشت زمان، انگیزه‌های انقلابی، فکر انقلابی، فکر روشن، استدلال متین و خوب، روزبه‌روز در بین قشر دانشجو دارد گسترش پیدا می کند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

**دانشجویان امید آینده و گنجینه ارزشمند کشور
- کشور به این میلیون‌ها دانش‌آموز و دانشجویی که امروز ما در کشور داریم احتیاج مُبرم دارد. ما به جوان مؤمن، وفادار، امیدوار، بانشاط، فعّال، با ابتکار احتیاج داریم، کشور احتیاج دارد، آینده‌ کشور احتیاج دارد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان یکم اردیبهشت 95)

- اگر ما برای بیست سال بعد یک تصویر اجمالیِ مطلوبی مورد نظرمان هست، وظیفه بر دوش این زنجیره‌ علم و معرفت است، از آموزش‌وپرورش بگیریم تا دانشگاه؛ مسوولیّت به عهده‌ اینها است، اینها هستند که نسلی را که بیست سال بعد سررشته‌ امور را در دست دارد، امروز می خواهند تربیت کنند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

- ما چه‌جور ایرانی را می خواهیم بیست سال بعد داشته باشیم. بیست سال بعد دانشجویان امروز در مسندهای مدیریّتی قرار دارند، کشور را اداره می کنند؛ اهمّیّت کار شما استادان و مسوولان دانشگاه‌ها اینجا است؛ یعنی این کسانی که امروز دانشجوی شما هستند، بیست سال بعد اینها رییس‌جمهورند، وزیرند، نماینده‌ مجلسند، مدیر فلان دستگاهند، یعنی کشور دست اینها است؛ شما می خواهید بیست سال بعد چه داشته باشید؟ این نقطه‌ بسیار مهمّی است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

- دانشجو نیروی مورد امید یک کشور است، دانشجو است که می تواند در مقابل مشکلات بایستد؛ دانشجو، هم جوان است، هم عالم است؛ او است که فردای کشور را باید اداره بکند، او است که باید آگاه باشد تا سنگر ایستادگی را در مقابل زیاده‌خواهان و فرصت‌طلبان و دیگران تقویت بکند، این باید محکم باشد؛ اگر «وَ اتَّبَعُوا الشَهَوات» شد، نمی تواند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

- دانشجو در کشور یک ثروت عظیم است. ما نزدیک پنج میلیون دانشجو در کشور داریم که این یک فرصت بزرگی است. همه‌ی مسوولین کشور در برنامه‌ریزی‌ها، در آینده‌نگری‌ها باید این موضوع را در نظر بگیرند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

**سفارش به تقویت قدرت تحلیل و تقوای دانشجویان
- دانشگاه در اختیار کسانی قرار نگیرد که پیشرفت علمی را به هیچ می‌انگارند؛ به آن اهمّیّت نمی دهند؛ دانشگاه در اختیار کسانی قرار بگیرد که عاشق پیشرفت علمی کشورند؛ اهمّیّت این مساله را برای سرنوشت این ملّت و برای سرنوشت این کشور درک می کنند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اساتید دانشگاه‌ها 11 تیر 93)

- توصیه می کنم دانشجویان عزیز را به اینکه مطالعات خودشان را، هم در زمینه‌‌های مسایل دینی، هم در زمینه‌‌ مسایل گوناگون سیاسی، در کنار کار علمی تقویت کنند. سعی کنید قدرت تحلیل را در خودتان تقویت کنید. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان یکم مرداد 93)

- محیط دانشجویی محیط خوبی و مناسبی است برای زمینه‌‌سازی ازدواج. به نظر من بر روی مساله‌‌ ازدواج جوانها، خود جوان ها، اولیای خانواده‌‌هایی که جوان ها متعلق به آنها هستند، و مسوولان ذی‌‌ربط مرتبط با دانشگاه، فکر کنند و تصمیم بگیرند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان یکم مرداد 93)

- یک سفارش دیگری می کنم؛ یکی از چیزهایی که برای نخبه‌های ما پیش می‌آید [مهاجرت است‌]؛ چون همین‌طور که اشاره کردند، جوان های نخبه‌ ما در کشورهای مختلف دنیا طلبکار و متقاضی کم ندارند، زیاد دارند، به دلایل مختلف؛ یکی از دلایلش این است که آنجاها جوان کم است، یا جوان بااستعداد کم است، یا جوان بیگانه‌ای که طمعش کم باشد کم است؛ می خواهند جذب کنند. یک تصوّر خیالی از یک رفاه، در این مواقع ذهن انسان را پُر می کند؛ ممکن است خیالی باشد، توهّم باشد، ممکن هم هست واقعی باشد، واقعاً یک رفاهی در انتظار انسان باشد؛ اینجا را ترجیح بدهید. به‌جای اینکه خودتان را در معده‌ بی‌رحم جوامع بیگانه هضم کنید، در کشور خودتان سازنده و تنظیم‌کننده‌ مغز و سلسله اعصاب و استخوان‌بندی جامعه‌ خودتان بشوید. این افتخار دارد؛ این شرف است؛ برای کشورتان کار کنید. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شرکت‌کنندگان در نهمین همایش ملی «نخبگان فردا»22 مهر 94)

- من توصیه‌ام به جوان ها این است که اوّلاً جوان های دانشجو و دانش‌آموز تحصیلات را خوب دنبال بکنند. علم وسیله‌ قدرت است؛ یکی از مهم‌ترین مؤلّفه‌های قدرت ملّی، عبارت است از دانش؛ علم را دنبال بکنند؛ اهداف عمومی را بر خواسته‌های شخصی مقدّم بدارند؛ بصیرت خودشان را نسبت به اوضاع کنونی، نسبت به گذشته‌ تاریخیِ نزدیک، روزبه‌روز افزایش بدهند و بتوانند صحنه‌ امروز دنیا را مشاهده بکنند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان 12 آبان 94)

- بنده سه چهار سال قبل از این، به جوان های دانشجو و اهل علم گفتم که شما باید کاری کنید که پنجاه سال بعد، اگر کسی خواست به تازه‌های علمیِ آن روز دست پیدا کند، مجبور بشود بیاید زبان فارسی یاد بگیرد؛ این می شود، این ممکن است؛ کمااینکه در این ده پانزده سال، حرکت علمی و پیشرفت علمی همانی که گفته بودیم شد. وقتی جوان ها همّت کنند، وقتی صاحبان همّت و اراده همّت کنند، همه‌ کارهای دشوار آسان خواهد شد؛ ما می توانیم پیش برویم. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از مداحان اهل‌بیت(ع) در 11 فروردین 95)

- من توصیه می کنم به جوان های عزیزمان و جوان های دانشجو که به مسایل تقوای شخصی، پرهیزکاری شخصی، پاکدامنی شخصی اهمّیّت بدهید، بپردازید؛ حتماً تلاوت قرآن را روزانه فراموش نکنید -ولو یک صفحه، ولو نیم صفحه- قرآن را هر روز بخوانید، با قرآن ارتباطتان را برقرار کنید. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

**دانشجویان پرچمداران مبارزه با استکبار
- ملّت ایران چه بخواهد چه نخواهد درگیر یک مبارزه‌ سرنوشت‌ساز است و طبعاً مجموعه‌ دانشجویی جزو این مبارزه و جزو پیشروان و پیشران های این مبارزه است. این مبارزه هم از اینجا آغاز می شود که ملّت ایران مایل است که مستقل باشد، عزیز باشد، پیشرفته باشد، خودش از امکاناتش استفاده کند و اگر این کارها اتّفاق بیفتد، یک قدرت نوظهوری در دنیا خواهد شد؛ با تفکّرات خاص و با جهت‌گیری‌های خاص. این با منافع قدرت های مسلّط جهانی معارض است؛ لذا نمی خواهند بگذارند این اتّفاق بیفتد؛ مبارزه از اینجا شروع می شود. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

- قطعاً دشمنان نظام جمهوری اسلامی بر روی این مجموعه‌ دانشجویی ما برنامه‌ریزی دارند، برنامه دارند اجرا می کنند، با این توجّه بایستی به آینده نگاه کنیم و برنامه‌ریزی کنیم و اقدام کنیم. خب، یک وظایفی بر عهده‌ دانشجویان است، یک وظایفی به عهده‌ مسوولین است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

** حضور و نقش دانشجویان در پیروزی انقلاب و دفاع مقدس
- استاد دانشگاه می رود شهید می شود، هنرمند می رود شهید می شود، دانشجو می رود شهید می شود. بسیاری از این نام‌آوران عرصه‌ دفاع مقدّس ما - که نام هایشان زینت‌بخش خیابان های ما و مراکز ما و عکس هایشان زینت‌بخش محیط های زندگی ما است - یا اغلبشان، دانشجویانی بودند؛ بعضی از اینها حقیقتاً نوابغ بودند؛ هنرمندانی بودند، معلّمانی بودند، اساتیدی بودند؛ رفتند و جان خودشان و عمر خودشان را - ارزشمندترین چیزی که انسان از امور مادّی در اختیار دارد یعنی زندگی خودشان را - در راه خدا، در راه اهداف، هدیه کردند، تقدیم کردند؛ این بسیار مهم است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای ستادهای «کنگره شهدای امور تربیتی»، «کنگره شهدای دانشجو»، و «کنگره شهدای هنرمند» 27 بهمن 93)

- بحمدالله امروز ما در حرکت علمی‌مان در سطح کشور، یک وضعیت قابل قبولی داریم؛ یک وضعیت افتخارآمیزی داریم؛ آن روز تصوّر نمی شد؛ آن روز شاید گفته می شد که اگر چنانچه این نخبه، این هنرمند، این دانشجو، این استاد، این معلّم برود به جبهه و کشته بشود، خلأ به‌وجود می‌آید. معلوم شد که برکات شهادت و جهاد در راه خدا خیلی بیش از این حرف ها است. آنها رفتند، [امّا] امروز بحمدالله برجستگانی به‌وجود آمدند که در عالم علم، در زمینه‌های هنر، در بخش های گوناگون، برجسته‌اند؛ یعنی قابل نشان دادن در سطح بین‌المللی و جهانی هستند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای ستادهای «کنگره شهدای امور تربیتی»، «کنگره شهدای دانشجو»، و «کنگره شهدای هنرمند» 27 بهمن 93)

- جماعت دانشجو در کشور، در دوران انقلاب خیلی سوابق خوب و درخشانی از خود به ثبت رسانده؛ از اوّل انقلاب این‌جور است. البتّه قبل از انقلاب هم در مبارزات، دانشجویان حضور فعّالی داشتند لکن آنچه بروز پیدا کرد و عاملی شد در جهت پیشرفت انقلاب، به‌طور واضح فعّالیّت های دانشجویی بعد از انقلاب بود که یکی از اینها مثلاً فرض کنید تشکیل جهاد سازندگی بود. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

**ضرورت تشکیل کرسی های آزاداندیشی
- ما که گفتیم کرسی آزاداندیشی، از اوّل نظرمان همین بود؛ کسی بیاید و نظر مخالف خودش را هم بگوید؛ منتها شما جوانِ دانشجوی انقلابیِ مسلمانِ ولائی، آن قدرت منطق و قوّت استدلال را پیدا کنید که بتوانید قشنگ بروید با خونسردی در مقابل او قرار بگیرید و استدلال او را باطل کنید؛ این خوب است، این درست است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 20 تیر 94)

- [ایجاد] کرسی‌های آزاداندیشی، البتّه همراه با حضور و راهنمایی اساتید برجسته. به نظر من این‌هم یک وظیفه‌ دیگر است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

**رسالت دانشجویی در جنگ نرم
- ما عرض کردیم افسران جوانِ جنگ نرم. اعتقاد من این است - این هیچ تعارف نیست - که در این میدان، شماها افسرید؛ سرباز صفر نیستید. شما جوانید، میدان مبارزه‌ شما هم میدان جنگ نرم است. امروز خوشبختانه جنگ نظامی نداریم؛ اگر یک وقتی جنگ نظامی هم پیش بیاید، باز پیشقراول هایش جوانهایند. امروز جنگ نرم مطرح است؛ نه امروز، سی سال است مطرح است... در جنگ نرم، هدف آن چیزی است که در دل شماست، در ذهن شماست، در مغز شماست؛ یعنی اراده‌ شما. دشمن می خواهد اراده‌ شما را عوض کند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شماری از دانشجویان، 16 مرداد 91)

- من چند سال پیش خطاب به جوان های دانشجو گفتم: «شماها افسران جنگ نرم هستید»... وقتی جوان، انگیزه دارد و اعتماد به نفس دارد و قدرت اندیشیدن دارد و شجاعت دارد، افسر است -افسر در درگیری‌های رزمِ نرم، جنگ نرم- خصوصیّت جوان این است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان یکم اردیبهشت 95)

**لزوم بصیرت و افزایش آگاهی دانشجویان
- در زمینه‌ معنویت و اخلاق هم باید آرمان‌گرا بود. محیط دانشگاه به دلیل اینکه محیط جوان است، باید محیط پاکیزه‌ای باشد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شماری از دانشجویان، 16 مرداد 91)

- یکی از چیزهایی که ما از دانشجوها توقع داشتیم و این به طور طبیعی در دانشگاه و در محیط جوان وجود دارد و بنده هم اصرار داشتم که این حالت در دانشگاه زنده بماند، مساله‌ آرمان‌گرایی است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شماری از دانشجویان، 16 مرداد 91)

- دانشجو در واقع جزو مجموعه‌‌هایی است که وجدان بیدار ملت را و جهت‌‌گیری‌‌های آن را نشان می دهد، لذا باید دانشجو خیلی آگاهانه با مسایل برخورد کند؛ وضعیت خود را، وضعیت محیط خود را، تهدیدها را، فرصت ها را، دشمن ها را، دشمنی‌‌ها را باید بشناسد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان یکم مرداد 93)

-یکی از مهم‌‌ترین خدمات انقلاب اسلامی، احیای عقلانیت صحیح در کشور بود. اینکه شما جوان دانشجو می‌‌آیید مسایل منطقه را تحلیل می کنید، با نگاه موشکافانه مسایل را می‌‌بینید، دشمن را معرفی می کنید، حوادث منطقه را تحلیل می کنید و می‌‌ایستید، این نشان دهنده‌‌ حیات عقلانی یک کشور است؛ این را انقلاب به ما داد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان یکم مرداد 93)

- پیشرفت علمی لازم است، انضباط اخلاقی لازم است، خویشتن‌داری دینی در محیط دانشگاه لازم است، بصیرت سیاسی لازم است، احساس هویّت و افتخار به هویّت لازم است. دانشجوی ما باید احساس هویّت ایرانی اسلامی بکند و به آن افتخار بکند. اینها چیزهای واجب و لازمی است که باید مراعات بشود تا آنچه می خواهیم تحقّق پیدا کند؛ هرکدام نباشد، یک پایه لَنگ است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

- پس با چشم باز به محیط دانشجویی و محیط کشور و محیط جهان نگاه کردن که بنده دو سه سال قبل از این تعبیر کردم به «بصیرت»، بعضی‌ها هم دردشان آمد که آقا بصیرت، بصیرت! چرا می گویید بصیرت؟ خب بصیرت است دیگر؛ بصیرت یعنی با چشم باز نگاه کردن. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

** تضارب آراء و افکار سیاسی در دانشگاه و نحوه برخورد با آن
- نسل جوان در هر جامعه، موتور حرکت تحولات اجتماعی و تحولات سیاسی است؛ بخصوص جوان دانشجو؛ طبیعتش این است. این حرف دیگری است؛ این غیر از این است که ما دانشگاه را محل جَوَلان گرایش های سیاسی ای که بعضیشان مخالف با اصل نظامند یا مخالف با جهت‌گیری های نظامند بکنیم. این را باید حتما مراقبت کنید و جلوی آن را بگیرید. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 19 آذر 92)

- سمّ مهلک حرکت علمی این است که دانشگاه‌ها تبدیل بشوند به باشگاه‌های سیاسی؛ کاری که در یک دوره‌ای انجام گرفت. این به‌معنای نفی حرکت سیاسی در بین دانشجویان دانشگاه‌ها نیست؛ بنده همیشه مدافع و منادی کار سیاسی دانشجوها و دانشگاهیان بوده‌ام و هستم - الان هم معتقدم - منتها نگاه سیاسی، مَشرب سیاسی، فهم سیاسی و فعّالیّت سیاسی داشتن، یک حرف است و دانشگاه را و کلاس درس را و محیط علمی را جولانگاه کار سیاسی قرار دادن، یک حرف دیگری است؛ اینها با همدیگر تفاوت دارد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اساتید دانشگاه‌ها 11 تیر 93)

- در محیط دانشجویی، «رقابت گفتمانی» چیز خوبی است، درصورتی‌‌که با تحمل مخالف همراه باشد. از وجود مخالف نه باید انسان تعجب بکند، نه باید انسان خشمگین بشود، نه باید انسان بیمناک بشود. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان یکم مرداد 93)

- محیط دانشگاه به‌طور طبیعی محیط تضارب آراء و افکار است، این طبیعت دانشگاه است؛ علّت هم این است که از طرفی جوان هنوز به آن پختگی فکری و مبنایی که او را آرام می کند نرسیده –می دانید، وقتی انسان به پختگی فکری رسید، یک احساس آرامشی در او به وجود می‌آید که آن حالت چالشی از او گرفته می شود؛ جوان نه، این‌جور نیست- از طرفی هم، سرشار از انرژی و بحث و مانند اینها است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

- در جمله‌ای کوتاه: دانشگاه باید انقلابی باشد، دانشجو باید انقلابی باشد، دانشجو باید یک مسلمان مجاهد فی‌سبیل‌الله باشد؛ به این سمت باید هدایت بکنند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

- من این را به آقایانی که اینجا تشریف دارند -مسوولان و مدیران آموزش‌عالی- عرض می کنم: شماها خیلی مسوولید، خیلی باید مراقب باشید؛ مراقب باشید محیط دانشگاه یک جایگاهی نشود برای واگرایی از انقلاب و مفاهیم انقلاب و ارزش های انقلاب، از تدیّن، از انقلابیگری، از یاد و نام امام بزرگوار؛ این جزو الزامات حتمی است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

**مقاله های علمی در جهت رفع نیازهای کشور
- نکته‌ بعدی، مساله‌ مقالات علمی است. خب آمارهای مقالات علمی را دادند و بنده هم اطّلاع دارم؛ مقالات زیاد شده، [امّا] مقالات علمی باید به سمت نیازهای کشور هدایت بشود. ما امروز در زمینه‌ نفت احتیاج داریم، در زمینه‌ کشاورزی احتیاج داریم، در زمینه‌ صنایع مختلف احتیاج داریم، در زمینه‌ ارتباطات احتیاج داریم به تحقیق، به مقاله‌نویسی؛ مقالاتی که نوشته می شود در جهت نیاز فلان کشور نباشد. این هم یک نکته است: هدایت مقالات به سمت نیاز کشور. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

**لزوم کار علمی و پژوهشی در دانشگاه ها
- امروز یکی از نیازهای اساسی و درجه‌ یک کشور، نیاز علمی است. اگر چنانچه ما توانستیم در عرصه‌ علمی، پیشرفت هایی را که تا امروز بحمدالله به دست آمده است، با همین سرعت دنبال کنیم، هم در زمینه‌ مشکلات اقتصادی، هم در زمینه‌ مشکلات سیاسی، هم در زمینه‌ مشکلات اجتماعی، هم در زمینه‌ مسائل بین‌المللی، مطمئناً گره‌گشایی‌های بزرگی خواهد شد. علم مساله‌ بسیار مهمی است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان ششم مرداد 92)

- پژوهش خیلی مهم است. البتّه ما پژوهشگاه‌هایی داریم، خوب هم هست امّا خود دانشگاه‌ها باید پژوهش‌محور بشوند؛ پژوهشگاه درست کنند، پژوهشکده درست کنند و خود دانشگاه بشود پژوهش[محور]. منافاتی هم ندارد که بیرون هم باشند، پژوهشگاه‌ها و پژوهشکده‌های بیرونی وجود داشته باشند امّا خود دانشگاه‌ها بشوند پژوهش‌محور. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، مراکز رشد و پارک‌های علم و فناوری 20 آبان 94)

- یکی از راه‌های ایجاد اشتغال برای تحصیل‌کردگان ما، همین مساله‌ ارتباط صنعت و دانشگاه است. صنعت و دانشگاه باید ارتباط پیدا کنند؛ هم برای صنعت خوب است، هم برای دانشگاه؛ برای دانشگاه، هم برای مدیریّت دانشگاه خوب است، هم برای دانشجو؛ این هنوز در کشور راه نیفتاده. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، مراکز رشد و پارک‌های علم و فناوری 20 آبان 94)

**لزوم کار فرهنگی در دانشگاه ها
- باید کار فرهنگی دانشگاه این‌جوری باشد که افرادی تربیت کند مؤمن، متخلّق -با اخلاق خوب- انقلابی؛ کار فرهنگی چیزی است که اینها را تأمین کند. کار فرهنگیِ درست آن چیزی است که جوان ما را انقلابی بار بیاورد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، مراکز رشد و پارک‌های علم و فناوری 20 آبان 94)

- بعضی‌ها کار فرهنگی را در داخل دانشگاه با کنسرت و اردوهای مختلط اشتباه گرفته‌اند؛ خیال می کنند کار [فرهنگی این است‌]؛ می گویند باید دانشجو شاد باشد! شاد بودن برای هر محیطی چیز خوبی است امّا چه‌جوری؟ به چه قیمتی؟ ...اسلام انسان را شناخته است که حکم حجاب را داده، حکم عدم اختلاط زن و مرد را داده. اسلام من و شما را شناخته؛ [انسان‌] مال خدا است و [او] آفریننده‌ی ما است. اردوی مختلط یعنی چه؟ کوهنوردی مختلط، اردوی مختلط، گاهی حتّی خارج از کشور! نه، کار فرهنگی ماهیّت دیگری دارد، مفهوم دیگری دارد. مسئولین فرهنگی دانشگاه‌ها بفهمند چه‌کار می کنند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، مراکز رشد و پارک‌های علم و فناوری 20 آبان 94)

- کار فرهنگی در دانشگاه، اصل است؛ یک کار فوق برنامه، یک کار حاشیه‌ای نیست؛ به کار فرهنگی اهمّیّت باید داده بشود. البتّه معنای کار فرهنگی کنسرت آوردن در دانشگاه یا مثلاً فرض کنید که حرکات موزون در دانشگاه نیست؛ اینها کار فرهنگی نیست، اینها کار ضدّ فرهنگی است. کار فرهنگی یعنی کاری که ذهن ها را با فرهنگ انقلاب و فرهنگ اسلام آشنا کند؛ این کار فرهنگی است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

**ضرورت وجود استادان و دانشجویان ارزشی و آرمان گرا در دانشگاه ها
- من توقعم این است که کسی که وارد دانشگاه می شود، اگر قبل از آنکه وارد دانشگاه بشود، تقیدات دینیاش ضعیف بوده، با ورود به دانشگاه، تقیدات دینیاش تقویت شود. بنابراین آرمان‌گرائی در معنویت و اخلاق هم یک امر معتبری است؛ مثل آرمان‌گرایی در سیاست، مثل آرمان‌گرائی در علم و در همه‌ امور زندگی. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شماری از دانشجویان، 16 مرداد 91)

- یک توصیه‌ من به دانشجوهای عزیز این است که با اساتید ارزشی و مکتبی ارتباطاتتان را مستحکم کنید. امروز خوشبختانه در محیط دانشگاه، استادان ارزشی و مکتبی کم نیستند؛ ارتباطات را با اینها افزایش دهید؛ با مراجع فکری - چه فکر دینی، چه فکر سیاسی، که مورد اعتماد و اطمینان و سالم باشند - ارتباطات را افزایش دهید. مطالعات فکری را هم - همچنان که من همیشه به دانشجویان عزیز سفارش کردم و می کنم - تقویت کنید. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان ششم مرداد 92)‌

- جوان ها در زمینه‌ دسترسی به آرمان ها و تحقق آرمان های انقلاب و آرمان های اسلامی، دارای مسوولیت های بزرگی هستند و کارآمدی بسیار بالایی هم دارند. هر کسی که در پی تحقق آرمان ها است، باید نقش جوان ها را جدی بگیرد و بدانید بنده نقش جوان ها را جدی می گیرم. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان ششم مرداد 92)‌

- به نظر من فعال دانشجوییِ آرمانخواه که واقعیت ها را هم می شناسد، هرگز نباید در هیچ شرائطی احساس انفعال و بن‌بست کند. یعنی نباید از آرمانخواهی دست برداشت؛ نه در هنگام پیروزی‌های شیرین، نه در هنگام هزیمت های تلخ. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان ششم مرداد 92)‌

- توقع من از عزیزان دانشجو این است که همواره دنبال آرمان ها باشند؛ چه در آن مواردی که حادثه‌ای که پیش می‌آید، طبق دلخواه شما است، چه در آنجایی که حادثه‌ای که پیش می‌آید، طبق دلخواه شما نیست؛ آرمانگرایی را با نگاه به واقعیت ها از دست ندهید و دنبال کنید. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان ششم مرداد 92)‌

- مسوولان میدان را برای دانشجوهای ارزشی و برای استادان ارزشی باز کنند؛ بگذارند استاد ارزشی و دانشجوی ارزشی، به معنای واقعی کلمه در محیط دانشگاه تنفّس کنند. البتّه سفارش بنده به دانشجوها و اساتید انقلابی ارزشی هم این است که نقش‌آفرینی کنند. ما به جوان ها گفتیم افسران جنگ نرم هستید. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها 29 خرداد 95)

**دسیسه های دشمنان انقلاب برای تغییر در اندیشه و افکار دانشجویان
- سلطه‌گران می‌خواهند نسل جوان دانشجو را به بی‌ایمانی، ولنگاری عقیدتی و هرزه‌پویی ذهنی سوق دهند که وظیفه همه بویژه استادان دانشگاه‌هاست که با این طرح شوم، مقابله کنند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها با رهبر انقلاب، دوم شهریور 90)

- ترور دانشمندان ایران از جمله این روش‌هاست اما روش اصلی و پیچیده دشمن این است که دانشجو و استاد و دانشگاه را به کارهای غیرعلمی سرگرم کند تا آرزوی ملی ایرانیان، یعنی شکوفایی علمی تحقق نیابد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها با رهبر انقلاب، دوم شهریور 90)

- خب، غربی‌ها برای دانشگاه ما برنامه‌ریزی داشتند...یعنی می خواستند دانشگاه ما پلی باشد به‌سمت سرازیر شدن هرآنچه غربی‌ها مایلند در ایران اتّفاق بیفتد؛ نظر آنها این بود امّا نشد؛ یعنی دانشگاه ما در خدمت اهداف غرب عملاً قرار نگرفت؛ این یکی از مسائل بسیار مهم و نکات بزرگ کشور ما است. آنها می خواستند دانشگاه محلّ پمپاژ افکار غربی و سبک زندگی غربی باشد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، مراکز رشد و پارک‌های علم و فناوری 20 آبان 94)

**ویژگی ها و خصوصیات دانشجویان و دانشگاه ها در کشور
- باید به نهضت علمی، روح تازه‌ای بدمیم و همه ظرفیت‌های دانشگاهی و کلیه استادان و دانشجویان برای جهش علمی کشور، وارد این میدان سرنوشت‌ساز شوند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها با رهبر انقلاب، دوم شهریور 90)

- دانشگاه متدین یعنی دانشگاهی که از معرفت عمیق دینی، ایمان عمیق و باور ژرف از دین و معارف دینی برخوردار باشد که در این زمینه نقش استادان، بسیار مهم است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها با رهبر انقلاب، دوم شهریور 90)

- دانشگاه مرکز معنویت است؛ چون علم یک امر معنوی است. علم - هر علمی باشد - یک ارزش معنوی است، یک ارزش روحی است. محیط دانشگاه، محیط جوانی است؛ محیط مؤمنی است. در کشور، متدین‌ترین هامان در میان جوانهامان هستند؛ فداکارترین هامان در میان جوان هامان بودند و هستند؛ بنابراین چه دلیلی دارد که محیط جوانِ اهل علمِ دانشگاه، یک محیط غیردینی باشد؟ نخیر، محیط دینی است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شماری از دانشجویان، 16 مرداد 91)

- در دانشگاه ها شور و نشاط یک امر لازمی است. دانشگاهِ دچار رکود، دانشگاه خوبی نیست. مراد از این شور و نشاط چیست؟ این شور و نشاط در بخش های مختلفی خودش را نشان می دهد؛ هم در بخش های علمی، هم در بخش های اجتماعی و سیاسی، این شور و نشاط می تواند خودش را نشان دهد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان ششم مرداد 92)‌

- محیط دانشگاه، محیط جستجو کردن از نقطه‌نظرات درست در زمینه‌ سیاسی و در زمینه‌ اداره‌ کشور و همچنین در زمینه‌ مسائل کلان دیگر است... بر اساس فکر و بحث و تحرک ذهنی، تحرک عملی به وجود می‌آید؛ وظائف آشکار می شود؛ بر طبق آن وظائف باید کارهائی انجام بگیرد، که انجام می گیرد. بنابراین بحث و تحلیل و فهم و تشخیص در دانشگاه ها، یکی از عرصه‌های گوناگون شور و نشاط است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان ششم مرداد 92)‌

- دانشجو را ما جزو مجموعه‌‌های نمایشگرِ وجدان بیدار ملت و کشور به‌‌حساب بیاوریم که واقع قضیه همین است. اگر دانشجویان در یک جامعه‌‌ای جهت‌‌گیری‌‌ای داشته باشند و حرکتی بکنند و خواستی داشته باشند، این نشان‌‌دهنده‌‌ گرایش عمومی جامعه است؛ در همه‌‌جای دنیا هم همین‌‌جور است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان یکم مرداد 93)

- آنچه مهم است، این است که جوان دانشجوی ما باید مطالبه‌‌گر، پرانگیزه، پرنشاط، حاضر در صحنه و ناظر به مسایل کشور باشد و من این را امروز مشاهده می کنم که بحمدالله هست. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان یکم مرداد 93)

- دانشجو تصمیم‌ساز است؛ دانشجو گفتمان‌ساز است. شما وقتی که یک آرمانی را دنبال می کنید، می گویید، تکرار می کنید و بجد پای آن می‌ایستید، این یک گفتمان در جامعه ایجاد می کند، این موجب تصمیم‌سازی می شود. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 20 تیر 94)

- قشر دانشجو یک قشر ممتاز است، یک قشر ویژه است؛ به دلایلی که من در این جلسات ماه رمضان سال ها با دانشجوها مکرّر گفتم و دیگر نمی خواهم تکرار بکنم؛ یک فرائضی دارد. اوّلین فریضه‌ دانشجویی عبارت است از آرمان‌خواهی. یک‌عدّه‌ای تبلیغ می کنند و وانمود می کنند که آرمان‌خواهی مخالف واقع‌گرایی است؛ نه آقا، آرمان‌خواهی مخالف محافظه‌کاری است، نه مخالف واقع‌گرایی. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 20 تیر 94)

- خوشبختانه ملّت ایران بیدار شده است، بحمدالله ملّت ایران بیدار است، دانشگاه بیدار است، دانشجو بیدار است؛ بله، خیلی تلاش می شود برای اینکه وضع را برگردانند امّا نتوانستند و نخواهند توانست. دانشجو بیدار است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان 12 آبان 94)

- امروز دانشگاه یک نردبانی است به سمت آرمان های بلند؛ عدّه‌ای می خواهند این نردبان را از بین ببرند و دوباره همان پلِ به سمت غرب را برقرار کنند؛ دانشگاه ما را برگردانند به حال سابق. جوان های ما باید بیدار باشند و بحمدالله بیدارند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان 12 آبان 94)

- شأن دانشجو بودن روشن است؛ دانشجوی خوب آن دانشجویی است که خوب درس می خواند، با چشم باز به محیط نگاه می کند. یکی از خصوصیّات دانشجو این باید باشد که محیط را با چشم باز نگاه کند؛ هم محیط دانشجویی را، هم محیط کشور را، هم محیط منطقه را، هم محیط جهان را. حالا به‌هرحال دانشجو وظیفه‌اش این است که محیط را بشناسد؛ محیط را بشناسد، جهان را بشناسد، منطقه را بشناسد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از دانشجویان 12 تیر 95)

رهبر انقلاب در دیدار فرماندهان و مسئولان نیروی انتظامی: نیروی انتظامی رکن تأمین امنیت است

رهبر انقلاب اسلامی گفتند: یکی از مهمترین ارکان امنیتِ کشور، نیروی انتظامی است و باید دائماً عزم، ایمان، انگیزه و روحیه این نیروها تقویت شود.

 

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، به نقل از دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز (سه‌شنبه) به مناسبت روز نیروی انتظامی در دیدار فرماندهان و مسئولان این نیرو، «امنیت» را یکی از ارکان اساسی رشد و پیشرفت کشور خواندند و با تأکید بر نقش مهم نیروی انتظامی در برقراری امنیت خاطرنشان کردند: توانایی‌ها و آمادگی‌های نیروی انتظامی و عزم و ایمان کارکنان آن باید روز به روز ارتقاء پیدا کند.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار، امنیت را به معنای «آرامش روانیِ فردی و آرامش عمومیِ اجتماعی» برشمردند و افزودند: در نبود امنیت، حتی با وجود توانایی و انگیزه‌ در میان افراد یک جامعه، امکان فعالیتهای متنوع اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و خدماتی از بین می‌رود.

 

رهبر انقلاب اسلامی با استناد به قرآن کریم، امنیت را مایه افزایش ایمان مؤمنان دانستند و گفتند: یکی از مهمترین ارکان امنیتِ کشور، نیروی انتظامی است، البته این رکن عظیمِ امنیت را نیروهای انسانی که اغلب آنها کارآمد، شریف و زحمتکش هستند تشکیل داده اند و باید دائماً عزم، ایمان، انگیزه و روحیه این نیروها تقویت شود.

 

ایشان با اشاره به خدمات گسترده نیروهای انتظامی در کشور، بر توجه ویژه به نقش کلانتری‌ها به‌دلیل مواجهه مستقیم با آحاد جامعه تأکید کردند.

 

فرمانده کل قوا همچنین با اشاره به تغییرات سریع در بخشهای مختلف از جمله پیشرفتهای علم و فناوری، لزوم «افزایش آمادگیها و به‌روز رسانی توانایی‌ها»، «شناخت و انجام کامل وظایف» و «تبیین دقیق فعالیتها و خدمات برای مردم در رسانه‌ها» را در جهت تأمین و ارتقای امنیت کشور یادآور شدند.


پیش از این دیدار، نماز ظهر و عصر به امامت رهبر انقلاب اسلامی اقامه شد.

مسابقات بوکس جام شکست حصرآبادان با قهرمانی میزبان به پایان رسید

رقابت های بین المللی بوکس جام یادواره شکست حصر آبادان با قهرمانی تیم میزبان به اتمام رسید و سوریه بر سکوی دومی تکیه زد.

 

به گزارش ایرنا، این مسابقات از پنجشنبه هفته گذشته با حضور تیم های قزاقستان، داغستان، سوریه، عراق، پاکستان و افغانستان به همراه 9 تیم از ایران آغاز شد و امشب (یکشنبه) با شناخت نفرات و تیم های برتر به اتمام رسید.
در پایان تیم آبادان با 30 امتیاز به عنوان قهرمانی دست یافت، سوریه با 22 امتیاز دوم شد و تهران با 19 امتیاز بر سکوی سوم ایستاد.
مازندران با 13 و توابع تهران با 11 امتیاز در جایگاه چهارم و پنجم قرار گرفتند.
دیدارهای فینال اوزان مختلف در حضور «احمد ناطق نوری» رئیس فدراسیون بوکس کشورمان برگزار شد.
*اسامی نفرات طلایی اوزان مختلف بدین شرح است:
وزن 49 کیلوگرم: حسین المصری از سوریه
وزن 52 کیلوگرم : هومن طغانی از مازندران
وزن 56 کیلوگرم: داود خدری از آبادان
وزن 60 کیلوگرم: عبدال رجیف از داغستان
وزن 64 کیلوگرم: حسین خضربحری از آبادان
وزن 69 کیلوگرم: احمد قصون از سوریه
وزن 75 کیلوگرم: سیاوش امیدی از خوزستان
وزن 81 کیلوگرم: علاالدین قصون از سوریه
وزن 91 کیلوگرم: علی دهقان از تهران
وزن به اضافه 91 کیلوگرم : ایرج عزیزپور از توابع تهران

دعای عرفه

024

دعای امام حسین در روز عرفه از بی نظیرترین مناجات ها و دعاهایی است که در روز عرفه و در صحرای عرفات (در ۲۰ کیلومتری مکه) توسط امام حسین (ع) و همراهانش در بیرون خیمه‌ها خوانده شد. این دعا از اعمال مهم شیعیان در روز عرفه است که پس از نماز ظهر و عصر تا غروب خوانده می‌شود.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ

سـتـايـش خـاص خـدايـى اسـت کـه نـيـسـت بـراى قضا و حکمش جلوگيرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش

صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ
ساخته هيچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده که آفريد انواع گوناگون پديده ها راو

بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِـعُ وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ

بـه حکمت خويش محکم ساخت مصنوعات را طلايه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نيست و امانتها در نزد او ضايع نشود

جازى کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ

پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پيشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده

الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ

هـر سـود و بهره و آن کتاب جامع که فرستادش بوسيله نور آن نور درخشان و او است که دعاها را شنواست

وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَهِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَيْرُهُ وَلا

و گـرفتاريها را برطرف کند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ريشه کن سازد پس معبودى جز او نيست و

شَىْءَ يَعْدِلُهُ وَلَيْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُاللَّطيفُ الْخَبيرُ

چيزى با او برابرى نکند و چيزى همانندش نيست و او شنوا است و بينا و دقيق و آگاه

وَهُوَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَديرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَيْکَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّهِ لَکَ

و او بر هرچيز توانا است خدايا من بسوى تو اشتياق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم

مُقِرّاً بِاَنَّکَ رَبّى وَ اِلَيْکَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَکُونَ

اقـرار دارم بـه ايـنـکه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز کردى وجود مرا به رحمت خود پيش از آنکه باشم

شَيْئاً مَذْکُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْکَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً

چيز قابل ذکرى و مرا از خاک آفريدى آنگاه در ميان صلبها جايم دادى و ايمنم ساختى

لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنينَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ

از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و سالها و همچنان همواره از

صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْيّامِ الْماضِيَهِ وَالْقُرُونِ الْخالِيَهِ لَمْ

صلبى به رحمى کوچ کردم در ايام قديم و گذشته و قرنهاى پيشين

تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِکَ بى وَلُطْفِکَ لى وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فى دَوْلَهِ اَئِمَّهِ

و از روى مـهـر و راءفـتـى که به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردى در دوران حکومت پيشوايان

الْکُفْرِ الَّذينَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَکَذَّبُوا رُسُلَکَلکِنَّکَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

کـفـر آنـان کـه پـيـمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذيب کردند ولى در زمانى مرا بدنيا آوردى که

سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ يَسَّرْتَنى وَفيهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِکَ

پـيـش از آن در علمت گذشته بود از هدايتى که اسبابش را برايم مهيا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پيش از

رَؤُفْتَ بى بِجَميلِ صُنْعِکَ وَسَوابِـغِ نِعَمِکَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ

ايـن نـيـز بـه مـن مـهـر ورزيدى بوسيله رفتار نيکويت و نعمتهاى شايانت که پديد آوردى خلقتم را از منى

يُمْنى وَاَسْکَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ

ريخته شده و جايم دادى در سه پرده تاريکى (مشيمه و رحم و شکم ) ميان گوشت و خون و پوست

تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نکردى به من چيزى از کار خودم را سپس بيرونم آوردى بدانچه

سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْيا تآمّاً سَوِيّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً

در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدايـتـم بـسـوى دنـيـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت و در حال طفوليت و خردسالى

صَبِيّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِيّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ

در گـهـواره مـحـافـظـتـم کـردى و روزيـم دادى از غـذاهـا شـيـرى گـوارا و دل پرستاران را

الْحَواضِنِ وَکَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَکَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ

بر من مهربان کردى و عهده دار پرستاريم کردى مادران مهربان را و از آسيب جنيان

وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّيادَهِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَيْتَ يا رَحيمُ يا رَحْمنُ حتّى

نـگـهـداريـم کـردى و از زيـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى

بخشاينده تا

اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّيْتَنى

آنگاه که لب به سخن گشودم و تمام کردى بر من نعمتهاى شايانت را و پرورشم دادى

زايِداً فى کُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ

هـرسـاله زيـادتـر از سـال پـيـش تـا آنـگـاه کـه خـلقـتـم کامل شد و تاب و توانم به حداعتدال رسيد واجب کردى

عَلَىَّ حُجَتَّکَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَکَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ

بـر مـن حـجـت خود را بدين ترتيب که معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسيله عجايب حکمتت به هراسم انداختى

وَاَيْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِکَوَاَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ

و بيدارم کردى بدانچه آفريدى در آسمان و زمينت از پديده هاى آفرينشت

وَنَبَّهْتَنى لِشُکْرِکَ وَذِکْرِکَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ

و آگاهم کردى به سپاسگزارى و ذکر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب کردى

وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُکَ وَيَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ وَمَنَنْتَ

و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذيرفتن موجبات خوشنوديت را برايم آسان کردى

عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِکَ بِعَونِکَ وَلُطْفِکَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَيْرِ الثَّرى لَمْ

و در تـمام اينها به يارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اينکه مرا از بهترين خاکها آفريدى

تَرْضَ لى يا اِلهى نِعْمَهً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ

راضـى نشدى اى معبود من که تنها از نعمتى برخوردار شوم و از ديگرى منع گردم بلکه روزيم دادى

وَصُنُوفِ الرِّياشِ بِمَنِّکَ الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ الْقَديمِ

از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم کامرانى و اين بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان ديرينه ات بود

اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَميعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى کُلَّ النِّقَمِ

نـسـبـت بـه من تا اينکه تمام نعمتها را بر من کامل کردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى

لَمْ يَمْنَعْکَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَيْکَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما يُقَرِّبُنى

باز هم نادانى و دليرى من بر من جلوگيرت نشد از اينکه راهنماييم کردى بدانچه مرا به تو نزديک کند

اِلَيْکَ وَوَفَّقْتَنى لِما يُزْلِفُنى لَدَيْکَ فَاِنْ دَعَوْتُکَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُکَ

و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد که اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو

اَعْطَيْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَنى وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنى کُلُّ ذلِکَ

به من عطا کنى و اگر اطاعتت کنم قدردانى کنى و اگر سپاسگزاريت کنم بر من بيفزايى و همه اينها

اِکْمالٌ لاَِنْعُمِکَ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِئٍ

بـراى کـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است که نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو که آغازنده

مُعيدٍ حَميدٍ مَجيدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُکَ فَاءَىَُّ نِعَمِکَ ي ا

نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاکيزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى

اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِکْراً اءَمْ اَىُّ عَطـاياکَ اءَقُومُ بِها شُکْراً وَهِىَ يا

مـعـبـود مـن کـدامـيـک از نعمتهايت را بشماره درآورده و ياد کنم يا براى کداميک از عطاهايت به سپاسگزارى اقدام کنم در صورتى که آنها

رَبِّ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ

اى پروردگار من بيش از آن است که حسابگران بتوانند آنها را بشمارند يا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا

ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَکْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى

آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور کرده و باز داشتى بيشتر بوده از آنچه برايم آشکار شد

مِنَ الْعافِيَهِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ يا اِلهى بِحَقيقَهِ ايمانى وَعَقْدِ

از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گواهى دهم خدايا به حقيقت ايمان خودم و بدانچه تصميمات يقينم بدان بسته است

عَزَماتِ يَقينى وَخالِصِ صَريحِ تَوْحيدى وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَميرى

و توحيد خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشيده نهادم

وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساريرِ صَفْحَهِ جَبينى وَخُرْقِ

و رشته هاى ديد نور چشمانم و خطوط صفحه پيشانيم

مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاريفِ مارِنِ عِرْنينى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى

و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بينيم و راههاى پرده گوشم

وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَيْهِ شَفَتاىَ وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ

و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـيـرد بـر آن دو لبـم و حـرکـتـهـاى تـلفظ زبانم و محل پيوست کام

حَنَکِ فَمى وَفَکّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى

(فـک بـالاى ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـيـرون آمـدن دنـدانـهـايـم و محل چشيدن خوراک و آشاميدنيها

يموَحِمالَهِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَليْهِ تامُورُ

و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را

صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتينى وَنِياطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى

قفسه سينه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و کنار

کَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسيفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ

جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هايم و سربندهاى استخوانهايم و انقباض

عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى

عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم

وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَميعُِ جَوارِحى وَمَا

و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهايم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اينها

انْتَسَجَ عَلى ذلِکَ اَيّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى

بافته شده از دوران شيرخوارگيم و آنچه را زمين از من بر خود گرفته و خوابم

وَيَقَظَتى وَسُکُونى وَحَرَکاتِ رُکُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ

و بيداريم و آرميدنم و حرکتهاى رکوع و سجود من (گواهى دهم ) که اگر تصميم بگيرم

وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُکْرَ

و بکوشم در طول قرون و اعصار بر فرض که چنين عمرى بکنم و بخواهم شکر

واحِدَهٍ مِنْ اءَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِکَ اِلاّ بِمَنِّکَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ

يـکى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود که آن خود واجب کند بر من

شُکْرُکَ اَبَداً جَديداً وَثَنآءً طارِفاً عَتيداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا

سپاسگزاريت را دوباره از نو و موجب ستايشى تازه و ريشه دار گردد آرى و اگر حريص باشم من

وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِکَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِکَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما

و حسابگران از مخلوقت که بخواهيم اندازه نعمت بخشيهاى تو را از گذشته و آينده

حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَيناهُ اَمَداًهَيْهاتَ اءنّى ذلِکَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى

بـه حساب درآوريم نتوانيم بشماره درآوريم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء کنيم ! هيهات ! کجا چنين چيزى ميسر است

کِتابِکَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ الله لا تُحْصُوها

و تو خود در کتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده اى که ((اگر بشماريد نعمت خدا را احصاء نتوانيد کرد))

صَدَقَ کِتابُکَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُکَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِيآؤُکَ وَرُسُلُکَ ما اَنْزَلْتَ

خـدايـا کـتـاب تو و خبرى که دادى راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحى خويش فروفرستادى

عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِکَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دينِکَ غَيْرَ اءَنّى يا اِلهى

و آنچه را تشريع کردى براى آنها و بوسيله آنها از دين و آيين خود جز اينکه معبودا

اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً

من گواهى دهم به سعى و کوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ايمان

مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَکُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ يَکُنْ لَهُ

و يقين مى گويم ستايش خدايى را سزاست که نگيرد فرزندى تا از او ارث برند و نيست برايش

شَريکٌ فى مُلْکِهِ فَيُضآدَُّهُ فيَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فيما

شـريـکـى در فـرمـانـروايـى تـا بـا او ضدّيت کنند در آنچه پديد آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا کمکش کند در آنچه

صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ کانَ فيهِما الِهَهٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا

بوجود آورد پس منزه باد منزه که اگر بود در آسمان و زمين خدايانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند

سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَکُنْ

منزه است خداى يگانه يکتاى بى نيازى که فرزند ندارد و فرزند کسى نيست و نيست

لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِکَتِهِ الْمُقَرَّبينَ وَاَنْبِي آئِهِ

برايش همتايى هيچکس ستايش خداى را است ستايشى که برابر ستايش فرشتگان مقرب او و پيمبران

الْمُرْسَلينَ وَصَلَّى الله عَلى خِيَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَآلِهِ

مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـريـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـيـمـبـران و آل

الطَّيـِبـيـنَ الطـّاهـِريـنَ الْمـُخـلَصـيـنَ وَسـَلَّمَ

پاک و پاکيزه و خالص او باد و سلام

پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـؤ ال و اهتمام نمود در دُعا و آب از ديده هاى

مبارَکَش جارى بود پس گفت :

اَللّهُمَّ اجْعَلْنى

خدايا چنانم

اَخْشاکَ کَانّى اَراکَ وَاَسْعِدْنى بِتَقويکَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِيَتِکَ

ترسان خودت کن که گويا مى بينمت و به پرهيزکارى از خويش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانيت بدبختم مکن

وَخِرْلى فى قَضآئِکَ وَبارِکْ لى فى قَدَرِکَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجيلَ ما

و در سـرنـوشـت خود خير برايم مقدر کن و مقدراتت را برايم مبارک گردان تا چنان نباشم که تعجيل آنچه را

اَخَّرْتَ وَلا تَاْخيرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْيَقينَ

تـو پـس انـداخته اى بخواهم و نه تاءخير آنچه را تو پيش انداخته اى خدايا قرار ده بى نيازى در نفس من و يقين

فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصيرَهَ فى

در دلم و اخلاص در کردارم و روشنى در ديده ام و بينايى در

دينى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَيْنِ مِنّى

ديـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند کن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند)

وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فيهِ ثارى وَمَـاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِکَ

و ياريم ده بر آنکس که به من ستم کرده و انتقام گيرى مرا و آرزويم را درباره اش به من بنمايان

عَيْنى اَللَّهُمَّ اکْشِفْ کُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطيَّئَتى

و ديده ام را در اين باره روشن کن خدايا محنتم را برطرف کن و زشتيهايم بپوشان و خطايم بيامرز

وَاخْسَاءْ شَيْطانى وَفُکَّ رِهانى وَاْجَعْلْ لى يا اِلهى الدَّرَجَهَ الْعُلْيا فِى

و شـيـطـان و اهـريـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدايا براى من درجه والا در

الاْ خِرَهِ وَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَميعاً

آخرت و در دنيا خدايا حمد تو را است که مرا آفريدى و شنوا

بَصيراً وَلَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَهً بى وَقَدْ

و بـيـنا قرارم دادى و ستايش تو را است که مرا آفريدى و از روى مهرى که به من داشتى

خلقتم را نيکو آراستى در

کُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِيّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى رَبِّ بِما

صورتيکه تو از خلقت من بى نياز بودى پروردگارا به آنطور که مرا پديدآوردى و در خلقتم اعتدال بکار بردى پروردگارا به آنطور

اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى

کـه بـوجـودم آوردى و صـورتـم را نـيـکـو کردى پروردگارا به آنطور که به من احسان کردى و

عافَيْتَنى رَبِّ بِما کَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما اَنـَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنى

عـافـيـتـم دادى پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه مـرا مـحـافظت کردى و موفقم داشتى پروردگارا آنچنانکه بر من انعام کرده و هدايتم فرمودى

رَبِّ بِما اَوْلَيْتَنى وَمِنْ کُلِّ خَيْرٍ اَعْطَيْتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى

پـروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خيرى به من عطا کردى پروردگارا آنچنانکه مرا خوراندى

وَسَقَيْتَنى رَبِّ بِما اَغْنَيْتَنى وَاَقْنَيْتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى

و نـوشـانـدى پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه بـى نـيازم کردى و سرمايه ام دادى پروردگارا آنچنانکه کمکم دادى و عزتم بخشيدى

رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِکَ الصّافى وَيَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِکَ

پروردگارا آنچنانکه مرا از خلعت باصفايت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد

الْکافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ

کـافـى در اخـتـيـارم گـذاردى (چـنانکه اين همه انعام به من کردى ) درود فرست بر محمد و آل محمد و کمکم ده بر پيش آمدهاى ناگوار روزگار

وَصُرُوفِ اللَّيالى وَالاَْيّامِ وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْيا وَکُرُباتِ

و کشمکشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنيا و اندوههاى

الاْ خِرَهِوَاکْفِنى شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاَْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ

آخـرت نـجـاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمين انجام دهند مرا کفايت فرما خدايا از آنچه مى ترسم

فَاکْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى وَفى نَفْسى وَدينى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى

کفايتم کن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دينم را

فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفيما رَزَقْتَنى فَبارِکْ لى

حـفـظ کـن و در سفر محافظتم کن و در خانواده و مالم جانشين من باش و در آنچه روزيم کرده اى برکت ده و مرا

وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ

در پيش خودم خوار کن و در چشم مردم بزرگم کن و از شر جن

وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَريرَتى فَلا تُخْزِنى

و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوايم مکن و به انديشه هاى باطنم سرافکنده ام مکن

وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَکَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَيْرِکَ فَلا تَکِلْنى

و به کردارم دچارم مساز و نعمتهايت را از من مگير و بجز خودت به ديگرى واگذارم مکن

اِلهى اِلى مَنْ تَکِلُنى اِلى قَريبٍ فَيَقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعيدٍ فَيَتَجَهَّمُنى اَمْ

خـدايا به که واگذارم مى کنى آيا به خويشاوندى که از من بِبُرَد يا بيگانه اى که مرا از خود دور کند يا به کسانى که

اِلَى الْمُسْتَضْعَفينَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَليکُ اَمْرى اَشْکُو اِلَيْکَ غُرْبَتى

خوارم شمرند و تويى پروردگار من و زمامدار کار من بسوى تو شکايت آرم از غربت خود

وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّکْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ

و دورى خـانـه ام و خواريم نزد کسى که زمامدار کار من کردى خدايا پس خشم خود را بر من مبار

غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَکَ غَيْرَ اَنَّ

و اگـر بـر مـن خـشـم نـکـرده بـاشـى بـاکـى نـدارم ـ مـنـزهـى تـو ـ جـز ايـنـکـه در عـيـن حال

عافِيَتَکَ اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُکَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ

عافيت تو وسيعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت که روشن شد بدان

الاَْرْضُ وَالسَّمواتُوَکُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلينَ

زمين و آسمانها و برطرف شد بدان تاريکيها و اصلاح شد بدان کار اولين

وَالاْ خِرينَ اَنْ لا تُميتَنى عَلى غَضَبِکَ وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَکَ لَکَ

و آخـريـن کـه مـرا بـر حـال غـضـب خـويـش نـمـيـرانـى و خـشـمـت را بـر مـن نازل مفرمايى

الْعُتْبى لَکَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِک لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ

مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى که پيش از آن راضى شوى معبودى جز تو نيست که پروردگار شهر

الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَيْتِ الْعَتيقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَکَهَ وَجَعَلْتَهُ

مـحـتـرم و مـشـعـر الحـرام و خـانـه کـعـبـه اى آن خـانـه اى کـه بـرکـت را بـدان نازل کردى و آنرا براى

لِلنّاسِ اَمْناً يا مَنْ عَفا عَنْ عَظيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ يا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ

مردمان خانه امنى قرار دادى اى کسى که از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى که نعمتها را

بِفَضْلِهِ يا مَنْ اَعْطَى الْجَزيلَ بِکَرَمِهِ يا عُدَّتى فى شِدَّتى يا

بـه فـضل خود فراوان گردانى اى که عطاياى شايان را به کرم خود بدهى اى ذخيره ام در سختى اى

صاحِبى فى وَحْدَتى يا غِياثى فى کُرْبَتى يا وَلِيّى فى نِعْمَتى يا

رفيق و همدمم در تنهايى اى فريادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى

اِلـهى وَاِلـهَ آبائى اِبْراهيمَ وَاِسْماعيلَ وَاِسْحقَ وَيَعْقُوبَ وَرَبَّ

معبود من و معبود پدرانم ابراهيم و اسمعيل و (معبود) اسحاق و يعقوب و پروردگار

جَبْرَئيلَ وَميکائيلَ وَاِسْرافيلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِيّينَ وَ الِهِ

جـبـرئيـل و مـيـکـائيـل و اسـرافـيـل و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـيـمـبـران و آل

الْمُنْتَجَبينَ وَمُنْزِلَ التَّوريهِ وَالاِْ نْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ

بـرگـزيـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـيـل و زبـور و قـرآن و نازل کننده

کـهيَّعَّصَّ وَطـه وَيسَّ وَالْقُرآنِ الْحَکيمِ اَنْتَ کَهْفى حينَ تُعْيينِى

کهيعص و طه و ((يس و قرآن حکمت آموز)) تويى پناه من هنگامى که درمانده ام کنند

الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضيقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُکَ

راهها با همه وسعتى که دارند و زمين بر من تنگ گيرد با همه پهناوريش و اگر نبود رحمت تو

لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکينَ وَاَنْتَ مُقيلُ عَثْرَتى وَلَوْلا سَتْرُکَ اِيّاىَ لَکُنْتُ

بـطور حتم من هلاک شده بودم و تويى ناديده گير لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما

مِنَ الْمَفْضُوحينَ وَاَنْتَ مُؤَيِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُکَ

مـن از رسـواشـدگـان بودم و تويى که به يارى خود مرا بر دشمنانم يارى دهى و اگر نبود يارى تو

اِيّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبينَ يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَهِ

من مغلوب شده بودم اى که مخصوص کرده خود را به بلندى و برترى

فَاَوْلِيآئُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُکُ نيرَ الْمَذَلَّهِ

و دوستانش بوسيله عزت او عزت يابند اى که پادشاهان در برابرش طوق خوارى

عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ يَعْلَمُ خائِنَهَ الاَْعْيُنِ وَما

بـه گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حرکت (يا خيانت ) چشمها و آنچه را سينه ها

تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَيْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَهُ وَالدُّهُورُ يا مَنْ لا يَعْلَمُ

پنهان کنند و حوادثى که در کمون زمانها و روزگارها است اى که نداند

کَيْفَ هُوَ اِلاّ هُوَي ا مَنْ لا يَعْلَمُ م ا هُوَ اِلاّ هُوَ ي ا مَنْ لا يَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ ي ا

چگونگى او را جز خود او اى که نداند چيست او جز او اى که نداند او را جز خود او

مَنْ کَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ يا مَنْ لَهُ اَکْرَمُ

اى که زمين را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى اى که گرامى ترين

الاَْسْمآءِ يا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا يَنْقَطِعُ اَبَداً يا مُقَيِّضَ الرَّکْبِ

نامها از او است اى دارنده احسانى که هرگز قطع نشود اى گمارنده کاروان براى نجات

لِيُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّهِ

يـوسـف در آن جـاى بـى آب و علف و بيرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى

مَلِکاً يا ر ادَّهُ عَلى يَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ

اى کـه او را بـرگـردانـدى بـه يـعـقوب پس از آنکه ديدگانش از اندوه سفيد شده بود و آکنده از غم بود

کَظيمٌ يا کاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَيُّوبَ وَمُمْسِکَ يَدَىْ اِبْرهيمَ

اى برطرف کننده سختى و گرفتارى از ايوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهيم

عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَکَرِيّا

از ذبـح پـسـرش پـس از سـن پـيـرى و بـسـرآمدن عمرش اى که دعاى زکريا را به اجابت رساندى

فَوَهَبَ لَهُ يَحْيى وَلَمْ يَدَعْهُ فَرْداً وَحيداً يا مَنْ اَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ

و يـحـيى را به او بخشيدى و او را تنها و بى کس وامگذاردى اى که بيرون آورد يونس را از

بَطْنِ الْحُوتِ يا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئي لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ

شـکـم مـاهـى اى کـه شـکـافـت دريـا را بـراى بـنـى اسرائيل و (از فرعونيان ) نجاتشان داد

فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقينَ يا مَنْ اَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ بَيْنَ

و فرعون و لشکريانش را غرق کرد اى که فرستاد بادها را نويد دهندگانى پيشاپيش

يَدَىْ رَحْمَتِهِ يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ يا مَنِ

آمدن رحمتش اى که شتاب نکند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى که

اسْتَنْقَذَ السَّحَرَهَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِيَاْکُلُونَ

نـجـات بـخـشـيد ساحران (فرعون ) را پس از سالها انکار (و کفر) و چنان بودند که متنعّم به نعمتهاى خدا بودند

رِزْقَهُ وَيَعْبُدُونَ غَيْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَکَذَّبُوا رُسُلَهُ يا اَلله يا اَلله

کـه روزيـش را مـى خـوردنـد ولى پـرستش ديگرى را مى کردند و با خدا دشمنى و ضديت داشتند و رسولانش را تکذيب مى کردند اى خدا

يا بَدىَُّ يا بَديعُ لا نِدَّلَکَ يا دآئِماً لا نَفادَ لَکَ يا حَيّاً حينَ لا حَىَّ يا

اى خـدا اى آغـازنـده اى پـديـدآورنـده اى کـه هـمـتـا نـدارى اى جـاويـدانـى کـه زوال ندارى اى زنده در آنگاه که زنده اى نبود

مُحْيِىَ الْمَوْتى يا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ يا مَنْ قَلَّ لَهُ

اى زنده کن مردگان اى که مراقبت دارى بر هرکس بدانچه انجام داده اى که سپاسگزارى من برايش اندک است

شُکْرى فَلَمْ يَحْرِمْنى وَعَظُمَتْ خَطيَّئَتى فَلَمْ يَفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى

ولى محرومم نکند و خطايم بزرگ است ولى رسوايم نکند و مرا بر

الْمَعاصى فَلَمْ يَشْهَرْنى يا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى يا مَنْ رَزَقَنى

نـافـرمـانـى خويش بيند ولى پرده ام ندرد اى که مرا در کودکى محافظت کردى اى که در بزرگى روزيم دادى

فى کِبَرى يا مَنْ اَياديهِ عِنْدى لا تُحْصى وَنِعَمُهُ لا تُجازى يا مَنْ

اى که اندازه مرحمت هايى که به من کردى بشماره نيايد و نعمتهايش را تلافى ممکن نباشد اى که

عارَضَنى بِالْخَيْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاِْسائَهِ وَالْعِصْيانِ يا مَنْ

روبرو شد با من به نيکى و احسان ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم اى که

هَدانى لِلاْ يمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُکْرَ الاِْمْتِنانِ يا مَنْ دَعَوْتُهُ

مـرا بـه ايـمـان هـدايـت کـرد پـيـش از آنـکـه بشناسم طريقه سپاسگزارى نعمتش را اى که خواندمش

مَريضاً فَشَفانى وَعُرْياناً فَکَسانى وَجـائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ

در حـال بـيمارى و او شفايم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى و او سيرم کرد و در تشنگى

فَاَرْوانى وَذَليلاً فَاَعَزَّنى وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى وَوَحيداً فَکَثَّرَنى وَغائِباً

و او سـيـرابـم کـرد و در خـوارى و او عـزتـم بخشيد و در نادانى و او معرفتم بخشيد و در تنهايى و او فزونى جمعيت به من داد

فَرَدَّنى وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِيّاً فَلَمْ يَسْلُبْنى
و در دورى از وطـن و او بـازم گـردانـد و در نـدارى و او دارايـم کـرد و در کـمک خواهى و او ياريم داد و در ثروتمندى و او از من سلب نفرمود

وَاَمْسَکْتُ عَنْ جَميعِ ذلِکَ فَابْتَدَاَنى فَلَکَ الْحَمْدُ وَالشُّکْرُ يا مَنْ

و (هـنـگـامـى کـه ) از هـمـه ايـن خواسته ها دم بستم تو آغاز کردى پس از آن تو است حمد و سپاس اى که

اَقالَ عَثْرَتى وَنَفَّسَ کُرْبَتى وَاَجابَ دَعْوَتى وَسَتَرَ عَوْرَتى وَغَفَرَ

لغـزشـم را ناديده گرفت و گرفتگى را از من دور کرد و دعايم را اجابت فرمود و عيبم را پوشاند و گناهانم را آمرزيد

ذُنُوبى وَبَلَّغَنى طَلِبَتى وَنَصَرَنى عَلى عَدُوّى وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَکَ

و به خواسته ام رسانيد و بر دشمنم يارى داد و اگر بخواهم نعمتها

وَمِنَنَکَ وَکَرائِمَ مِنَحِکَ لا اُحْصيها يا مَوْلاىَ اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ

و عـطـاهـا و مـراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من اين تويى که منت نهادى و اين تويى

الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى

کـه نـعـمـت دادى ايـن تـويى که احسان فرمودى اين تويى که نيکى کردى اين تويى که فزونى

اَفْضَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَکْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ اَنْتَ

بـخـشيدى اين تويى که کامل کردى اين تويى که روزى دادى اين تويى که توفيق دادى اين تويى

الَّذى اَعْطَيْتَ اَنْتَ الَّذى اَغْنَيْتَ اَنْتَ الَّذى اَقْنَيْتَ اَنْتَ الَّذى اوَيْتَ

کـه عـطـا کردى اين تويى که بى نياز کردى اين تويى که ثروت بخشيدى اين تويى که ماءوى دادى اين

اَنْتَ الَّذى کَفَيْتَ اَنْتَ الَّذى هَدَيْتَ اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ اَنْتَ الَّذى

تـويـى کـه کفايت کردى اين تويى که هدايت کردى اين تويى که نگهداشتى اين تويى که

سَتَرْتَ اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ اَنْتَ الَّذى مَکَّنْتَ اَنْتَ

پوشاندى اين تويى که آمرزيدى اين تويى که ناديده گرفتى اين تويى که قدرت و چيرگى دادى اين تويى

الَّذى اَعْزَزْتَ اَنْتَ الَّذى اَعَنْتَ اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ اَنْتَ الَّذى

که عزت بخشيدى اين تويى که کمک کردى اين تويى که پشتيبانى کردى اين تويى که

اَيَّدْتَ اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ اَنْتَ الَّذى شَفَيْتَ اَنْتَ الَّذى عافَيْتَ اَنْتَ

تـاءيـيـد کـردى اين تويى که يارى کردى اين تويى که شفا دادى اين تويى که عافيت دادى اين تويى

الَّذى اَکْرَمْتَ تَبارَکْتَ وَتَعالَيْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ دآئِماً وَلَکَ الشُّکْرُ

کـه اکـرام کـردى بـزرگـى و بـرتـرى از تـو اسـت و ستايش هميشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاويد

واصِباً اَبَداً ثُمَّ اَنـَا يا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى اَنـَا الَّذى

از آن تواست و اما من اى معبودم کسى هستم که به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بيامرز و اين منم که

اَسَاْتُ اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنـَاالَّذى هَمَمْتُ اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ اَنـَاالَّذى

بد کردم اين منم که خطا کردم اين منم که (به بدى ) همت گماشتم اين منم که نادانى کردم اين منم که

غَفَلْتُ اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ اَنـَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ اَنـَا

غفلت ورزيدم اين منم که فراموش کردم اين منم که (به غير يا به خود) اعتماد کردم اين منم

الَّذى وَعَدْتُ وَاَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ اَنـَاالَّذى نَکَثْتُ اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ اَنـَا

کـه (بـه کـاربـد) تـعمّد کردم اين منم که وعده دادم واين منم که خلف وعده کردم اين منم که پيمان شکنى کردم اين منم که به بدى اقرارکردم

الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى يا

ايـن مـنـم کـه بـه نـعـمـت تـو بـر خـود و در پـيـش خـود اعـتراف دارم و با گناهانم بسويت بازگشته ام پس آنها را بيامرز اى

مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وهُوَ الَغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ وَالْمُوَفِّقُ مَنْ

کـه زيـانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ايشان بى نيازى و تو آنى که هرکس از بندگان

عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ فَلَکَ الْحَمْدُ اِلـهى وَسَيِّدى

کردار شايسته اى انجام دهد به رحمت خويش توفيقش دهى پس تو را است ستايش اى معبود و آقاى من

اِلـهى اَمَرْتَنى فَعَصَيْتُکَ وَنَهَيْتَنى فَارْتَکَبْتُ نَهْيَکَ فَاَصْبَحْتُ لا ذا

خـدايـا بـه من دستور دادى و من نافرمانى کردم و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتکب شدم و اکنون به حالى افتاده ام که

بَر آءَهٍ لى فَاَعْتَذِرَُ وَلاذا قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرَُ فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُکَ يا

نـه وسـيـله تبرئه اى دارم که پوزش خواهم و نه نيرويى دارم که بدان يارى گيرم پس به چه وسيله با تو روبرو شوم

مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِيَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَيْسَ

اى مولاى من آيا به گوشم يا به چشمم يا به زبانم يا به دستم يا به پايم آيا

کُلُّها نِعَمَکَ عِندى وَبِکُلِّها عَصَيْتُکَ يا مَوْلاىَ فَلَکَ الْحُجَّهُ وَالسَّبيلُ

همه اينها نعمتهاى تو نيست که در پيش من بود و با همه آنها تو را معصيت کردم اى مولاى من پس تو حجت و راه مؤ اخذه

عَلَىَّ يا مَنْ سَتَرَنى مِنَ الاْ باءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ يَزجُرُونى وَمِنَ

بر من دارى اى که مرا پوشاندى از پدران و مادران که مرا از نزد خود برانند و از

الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ يُعَيِّرُونى وَمِنَ السَّلاطينِ اَنْ يُعاقِبُونى وَلَوِ

فاميل و برادران که مرا سرزنش کنند و از سلاطين و حکومتها که مرا شکنجه کنند و اگر

اطَّلَعُوا يا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنّى اِذاً ما اَنْظَرُونى

آنـها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از کار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند

وَلَرَفَضُونى وَقَطَعُونى فَها اَنـَا ذا يا اِلـهى بَيْنَ يَدَيْکَ يا سَيِّدى

و از خود دورم مى کردند و از من مى بريدند و اينک خدايا اين منم که در پيشگاهت ايستاده اى آقاى من

خاضِعٌ ذَليلٌ حَصيرٌ حَقيرٌ لا ذُو بَر آئَهٍ فَاَعْتَذِرَُ وَلا ذُو قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرَُ

بـا حـال خـضوع و خوارى و درماندگى و کوچکى نه وسيله تبرئه جويى دارم که پوزش طلبم و نه نيرويى که يارى جويم

وَلا حُجَّهٍ فَاَحْتَجَُّ بِها وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً وَما عَسَى

و نـه حـجـت و بـرهانى که بدان چنگ زنم و نه مى توانم بگويم که گناه نکرده ام و کجا مى تواند انکار ـ فرضا که انکار کنم

الْجُحُودَ وَلَوْ جَحَدْتُ يا مَوْلاىَ يَنْفَعُنى کَيْفَ وَاَنّى ذلِکَ وَجَوارِحى

اى مولاى من ـ سودم بخشد! چگونه ؟ و کجا؟ با اينکه تمام اعضاى من

کُلُّها شاهِدَهٌ عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ وَعَلِمْتُ يَقيناً غَيْرَ ذى شَکٍّ اَنَّکَ
گواهند بر من به آنچه انجام داده و به يقين مى دانم و هيچگونه شک و ترديدى ندارم که تو از کارهاى بزرگ از من

سآئِلى مِنْ عَظايِمِ الاُْمُورِ وَاَنَّکَ الْحَکَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ

پرسش خواهى کرد و تويى آن داور عادلى که ستم نکند و همان عدالتت

وَعَدْلُکَ مُهْلِکى وَمِنْ کُلِّ عَدْلِکَ مَهْرَبى فَاِنْ تُعَذِّبْنى يا اِلـهى

مرا هلاک کند و از تمام عدالت تو مى گريزم اگر عذابم کنى خدايا

فَبِذُنُوبى بَعْدَ حُجَّتِکَ عَلَىَّ وَاِنْ تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِکَ وَجُودِکَ

بـواسـطـه گـنـاهـان مـن اسـت پـس از آنـکه حجت بر من دارى و اگر از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و

وَکـَرَمـِکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنَ الظّ الِمـيـنَ لا اِل هَ اِلاّ

بزرگوارى تو است معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از ستمکارانم معبودى جز تو

اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ

نيست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى جز تو نيست منزهى تو

اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ

و من از يگانه پرستانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و من از

الْخـاَّئِفـيـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنَ الْوَجـِليـنَ لا اِل هَ اِلاّ

ترسناکانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از هراسناکانم معبودى جز تو نيست

اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الرَّاجينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ اِنّى

منزهى تو و من از اميدوارانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و

کُنْتُ مِنَ الرّاغِبينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلينَ لا

مـن از مـشـتـاقـانـم مـعـبـودى جـز تـو نـيـسـت مـنـزهـى تـو و مـن از تهليل (لااله الاالله ) گويانم

اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنـَالسـّـ اَّئِليـنَ لا اِل هَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ

معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نيست منزهى تو

اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحينَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ

و من از تسبيح گويانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تکبير

الْمُکَبِّرينَ لااِلهَاِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ رَبّى وَرَبُّ اب اَّئِىَ الاَْوَّلينَ اَللّ هُمَّ

(الله اکـبـر) گـويانم معبودى نيست جز تو منزهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پيشين من خدايا

هذا ثَنائى عَلَيْکَ مُمَجِّداً وَاِخْلاصى لِذِکْرِکَ مُوَحِّداً وَاِقْرارى

اين است ستايش من بر تو در مقام تمجيدت و اين است اخلاص من بذکر در مقام يکتاپرستيت و اقرار من

بِـالائِکَ مُعَدِّداً وَاِنْ کُنْتُ مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِکَثْرَتِها وَسُبُوغِها

بـه نـعـمتهايت در مقام شماره آنها گرچه من اقرار دارم که آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسيارى آنها و فراوانى

وَتَظاهُرِها وَتَقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ

و آشـکـارى آنـهـا و پيشى جُستن آنها از زمان پيدايش من که همواره در آن عهد مرا بوسيله آن نعمتها يادآورى مى کردى

خَلَقْتَنى وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَکَشْفِ

از آن سـاعـت کـه مرا آفريدى و خلق کردى از همان ابتداى عمر که از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى

الضُّرِّوَتَسْبيبِ الْيُسْرِ وَدَفْعِ الْعُسْرِ وَتَفريجِ الْکَرْبِ وَالْعافِيَهِ فِى

و گرفتاريم برطرف کردى و اسباب آسايش مرا فراهم ساختى و سختى را دفع نموده و اندوه را زدودى و تنم را تندرست و

الْبَدَنِ وَالسَّلامَهِ فِى الدّينِ وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِکْرِ نِعْمَتِکَ جَميعُ

دينم را بسلامت داشتى و اگر ياريم دهند به اندازه اى که نعمتت را ذکر کنم تمام

الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْ خِرينَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِکَ

جهانيان از اولين و آخرين نه من قدرت ذکرش را دارم نه آنها منزهى تو

تَقَدَّسْتَ وَتَعالَيْتَ مِنْ رَبٍّ کَريمٍ عَظيمٍ رَحيمٍ لا تُحْصى الاَّؤُکَ وَلا

و بـرتـرى از اينکه پروردگارى هستى کريم و بزرگ و مهربان که مهرورزى هايت به شماره درنيايد

يُبْلَغُ ثَنآؤُکَ وَلا تُکافى نَعْمآؤُکَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

و سـتـايـشـت بـه آخـر نـرسـد و نـعـمـتـهـايت را تلافى نتوان کرد درود فرست بر محمد و آل محمد

وَاَتْمِمْ عَلَيْنا نِعَمَکَ وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِکَ سُبْحانَکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللَّهُمَّ

و کـامـل گـردان بـر مـا نعمتهايت را و بوسيله اطاعت خويش سعادتمندمان گردان منزهى تو معبودى جز تو نيست خدايا

اِنَّکَ تُجيبُ الْمُضْطَرَّ وَتَکْشِفُ السُّوَّءَوَتُغيثُ الْمَکْرُوبَ وَتَشْفِى

تـويـى کـه اجـابـت کـنـى دعـاى درمانده را و برطرف کنى بدى را و فريادرسى کنى از گرفتار و شفا دهى

السَّقيمَ وَتُغْنِى الْفَقيرَ وَتَجْبُرُ الْکَسيرَوَتَرْحَمُ الصَّغيرَ وَتُعينُ الْکَبيرَ

بـه بـيـمـار و بـى نـيـاز کـنـى فـقـيـر را و مـرمـت کـنى شکستگى را و رحم کنى به کودک خردسال و يارى دهى به پير کهنسال

وَلَيْسَ دُونَکَ ظَهيرٌ وَلا فَوْقَکَ قَديرٌ وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْکَبيرُ يا مُطْلِقَ

و جز تو پشتيبانى نيست و نه فوق (توانايى ) تو توانايى و تويى والاى بزرگ اى

الْمُکَبَّلِ الاَْسيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا عِصْمَهَ الْخآئِفِ

رهـاکـنـنـده اسـيـر در کـُنـد و زنـجـيـر اى روزى دهـنـده کـودک خردسال اى پناه شخص ترسانى

الْمُسْتَجيرِ يا مَنْ لا شَريکَ لَهُ وَلا وَزيرَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ

کـه پـنـاه جـويـد اى کـه شـريـک و وزيـرى بـراى او نـيـسـت درود فـرسـت بـر مـحـمـد و آل

مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِيَّهِ اَفْضَلَ ما اَعْطَيْتَ وَاَنـَلْتَ اَحَداً مِنْ

محمد و عطا کن به من در اين شام بهترين چيزى را که عطا کردى و دادى به يکى از

عِبادِکَ مِنْ نِعْمَهٍ تُوليها وَ الاَّءٍ تُجَدِّدُه ا وَبَلِيَّهٍ تَصْرِفُه ا وَکُرْبَهٍ

بندگانت چه آن نعمتى باشد که مى بخشى و يا احسانهايى که تازه کنى و بلاهايى که مى گردانى و غم و اندوهى که

تَکْشِفُها وَدَعْوَهٍ تَسْمَعُها وَحَسَنَهٍ تَتَقَبَّلُها وَسَيِّئَهٍ تَتَغَمَّدُها اِنَّکَ

برطرف کنى و دعايى که اجابت کنى و کار نيکى که بپذيرى و گناهانى که بپوشانى که براستى

لَطيفٌ بِما تَشاَّءُ خَبيرٌ وَعَلى کُلِّشَىْءٍ قَديرٌ اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَقْرَبُ مَنْ

تو بهر چه خواهى دقيق و آگاهى و بر هرچيز توانايى خدايا تو نزديکترين کسى هستى که

دُعِىَ وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ وَاَکْرَمُ مَنْ عَفى وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى وَاَسْمَعُ

خـوانـنـدت و از هـرکـس زودتـر اجـابـت کـنـى و در گـذشـت از هـرکـس بزرگوارترى و در عطابخشى عطايت از همه وسيعتر

مَنْ سُئِلَ يا رَحمنَ الدُّنْيا وَالاْ خِرَهِ وَرحيمَهُما لَيْسَ کَمِثْلِکَ مَسْئُولٌ

ودراجـابـت درخـواسـت ازهمه شنواترى اى بخشاينده دنيا و آخرت و مهربان آن دو براستى کسى که مانند تو از او درخواست شود

وَلا سِواکَ مَاْمُولٌ دَعَوْتُکَ فَاَجَبْتَنى وَسَئَلْتُکَ فَاَعْطَيْتَنى وَرَغِبْتُ

نـيـسـت و جـز تـو آرزو شده اى نيست خواندمت و تو اجابت کردى و درخواست کردم و تو عطا کردى و به درگاه تو ميل کردم

اِلَيْکَ فَرَحِمْتَنى وَوَثِقْتُ بِکَ فَنَجَّيْتَنى وَفَزِعْتُ اِلَيْکَ فَکَفَيْتَنى اَللّهُمَّ

و تـو مـرا مورد مهر خويش قرار دادى و به تو اعتماد کردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو ناليدم و تو کفايتم کردى خدايا

فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَنَبِيِّکَ وَعَلى الِهِ الطَّيِّبينَ

درود فـرسـت بـر مـحـمـد بـنـده و رسـول و پـيـامـبـرت و بـر آل پاک

الطّاهِرينَ اَجْمَعينَ وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَکَ وَهَنِّئْنا عَطآئَکَ وَاکْتُبْنا لَکَ

و پـاکيزه اش همگى و نعمتهاى خود را بر ما کامل گردان و عطايت را بر ما گوارا کن و نام ما را در زمره

شاکِرينَ وَلاِ لاَّئِکَ ذ اکِرينَ امينَ امينَ رَبَّ الْع الَمينَ اَللّ هُمَّ ي ا مَنْ

سپاسگزارانت بنويس و هم جزء يادکنندگان نعمتهايت آمين آمين اى پروردگار جهانيان خدايا اى که

مَلَکَ فَقَدَرَوَقَدَرَ فَقَهَرَ وَعُصِىَ فَسَتَرَ وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ يا غايَهَ

مالک آمد و توانا، و توانا است و قاهر و نافرمانى شد ولى پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد اى کمال مطلوب

الطّالِبينَ الرّاغِبينَ وَمُنْتَهى اَمَلِ الرّاجينَ يا مَنْ اَحاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ

جويندگان مشتاق و منتهاى آرزوى اميدواران اى که دانشش بهر چيز احاطه دارد

عِلْماً وَوَسِعَ الْمُسْتَقيلينَ رَاْفَهً وَرَحْمَهً وَحِلْماً اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَيْکَ

و راءفـت و مـهـر و بـردبـاريش توبه جويان را فرا گرفته خدايا ما رو به درگاه تو آوريم

فى هذِهِ الْعَشِيَّهِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّکَ وَرَسُولِکَ

در اين شبى که آنرا شرافت و بزرگى دادى بوسيله محمد پيامبرت و فرستاده ات

وَخِيَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَاَمينِکَ عَلى وَحْيِکَ الْبَشيرِ النَّذيرِ السِّراجِ

و برگزيده ات از آفريدگان و امين تو بر وحيت آن مژده دهنده و ترساننده و آن چراغ

الْمُنيرِ الَّذى اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمينَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَهً لِلْعالَمينَ

تابناک آنکه بوسيله اش بر مسلمانان نعمت بخشيدى و رحمت عالميان قرارش دادى

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِکَ مِنْکَ يا

خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه محمد نزد تو شايسته آنست اى خداى

عَظيمُ فَصَـلِّ عَلَيْـهِ وَعَلى الِهِ الْمُنْتَجَبيـنَ الطَّيِّبيـنَ الطّاهِرينَ

بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزيده پاک و پاکيزه اش

اَجْمَعينَ وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِکَ عَنّا فَاِلَيْکَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ

همگى و بپوشان ما را به گذشت خود زيرا صداها با انواع مختلف

اللُّغاتِ فَاجْعَلْ لَنَا اَللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِيَّهِ نَصيباً مِنْ کُلِّ خَيْرٍ تَقْسِمُهُ

لغـتهاشان (و هرکس به زبانى ناله اش ) بسوى تو بلند است پس اى خدا براى ما قرار

ده در اين شام بهره اى از هر خيرى که

بَيْنَ عِبادِکَ وَنُورٍ تَهْدى بِهِ وَرَحْمَهٍ تَنْشُرُها وَبَرَکَهٍ تُنْزِلُها وَعافِيَهٍ

ميان بندگانت تقسيم فرمايى و نورى که بدان هدايت فرمايى و رحمتى که بگسترى آنرا و برکتى که نازلش کنى و عافيتى

تُجَلِّلُها وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَللَّهُمَّ اَقْلِبْنا فى هذَا

که بپوشانى و روزى و رزقى که پهن کنى اى مهربانترين مهربانان خدايا برگردان ما را در اين

الْوَقْتِ مُنْجِحينَ مُفْلِحينَ مَبْرُورينَ غانِمينَ وَلاتَجْعَلْنا مِنَ

هنگام پيروزمند و رستگار و پذيرفته و بهره مند و از نااميدان قرارمان مده و از

الْقانِطينَ وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِکَ وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِکَ

رحـمـتـت دسـت خـاليـمـان مـفـرمـا و مـحـرومـمـان مـکـن از آنـچـه از فضل تو آرزومنديم

وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِکَ مَحْرُومينَ وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِکَ

و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده و نه نااميدمان کن از آن زيادى عطايت که

قانِطينَ وَلا تَرُدَّنا خائِبينَ وَلا مِنْ بابِکَ مَطْرُودينَ يا اَجْوَدَ

آرزومنديم و ناکام بازِمان مگردان و از درگاهت مطرود و رانده مان مکن اى بخشنده ترين

الاَْجْوَدينَ وَاَکْرَمَ الاَْکْرَمينَ اِلَيْکَ اَقْبَلْنا مُوقِنينَ وَلِبَيْتِکَ الْحَرامِ

بخشندگان و کريمترين کريمان ما با يقين به درگاه تو روآورديم و به آهنگ (زيارت ) خانه محترم تو (کعبه بدينجا)

امّينَ قاصِدينَ فَاَعِنّا عَلى مَناسِکِنا وَاَکْمِلْ لَنا حَجَّنا وَاعْفُ عَنّا

آمـديـم پـس کـمـک ده مـا را بـر انـجـام مـنـاسـک حـج و حـجـمـان را کامل گردان و از ما درگذر

وَعافِنا فَقَدْ مَدَدْنا اِلَيْکَ اَيْدِيَنا فَهِىَ بِذِلَّهِ الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَهٌ اَللّهُمَّ

و تندرستمان دار زيرا که ما بسوى تو دو دست (نياز) دراز کرده ايم و آن دستها چنان است که به خوارى اعتراف به گناه نشاندار شده خدايا

فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِيَّهِ ما سَئَلْناکَ وَاکْفِنا مَا اسْتَکْفَيْناکَ فَلا کافِىَ لَنا

در اين شام به ما عطا کن آنچه را از تو خواسته ايم و کفايت کن از ما آنچه را از تو کفايت آنرا خواستيم زيرا کفايت کننده اى

سِواکَ وَلا رَبَّ لَنا غَيْرُکَ نافِذٌ فينا حُکْمُکَ مُحيطٌ بِنا عِلْمُکَ عَدْلٌ

جـز تـو نـداريـم و پـروردگـارى غـيـر از تو براى ما نيست تويى که فرمانت درباره ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد

فينا قَضآؤُکَ اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَيْرِ اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا

وحـکـمى که درباره ما فرمايى ازروى عدالت است خدايا خير و نيکى براى ما مقرر کن و از اهل خير قرارمان ده خدايا واجب گردان براى ما

بِجُودِکَ عَظيمَ الاَْجْرِ وَکَريمَ الذُّخْرِ وَدَوامَ الْيُسْرِ وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا

از آن جـودى کـه دارى پـاداشـى بـزرگ و ذخـيـره اى گرامى و آسايشى هميشگى و بيامرز گناهان ما را

اَجْمَعينَ وَلا تُهْلِکْنا مَعَ الْهالِکينَ وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَکَ وَرَحْمَتَکَ

همگى و در زمره هلاک شدگان بدست هلاکتمان مسپار و مهر و راءفتت را از ما باز مگردان

يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَکَ فَاَعْطَيْتَهُ

اى مـهـربـانـتـرين مهربانان خدايا قرارمان ده در اين وقت از آن کسانى که از تو درخواست کرده و بديشان عطا فرموده اى

وَشَکَرَکَ فَزِدْتَهُ وَتابَ اِلَيْکَ فَقَبِلْتَهُ وَتَنَصَّلَ اِلَيْکَ مِنْ ذُنُوبِهِ کُلِّها

و شـکـر تـو را بـجا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون کرده و بسويت بازگشته و تو پذيرفته اى و از گناهان بسوى

فَغَفَرْتَها لَهُ يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ اَللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاقْبَلْ

تـو بـيـرون آمـده و تـو هـمـه را آمـرزيـده اى ، اى صاحب جلالت و بزرگوارى خدايا ما را پاکيزه و (در دين ) محکممان گردان

تَضَرُّعَنا يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَيا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ يا مَنْ لا يَخْفى

وتـضرع وزاريمان بپذير اى بهترين کسى که ازاو درخواست شود واى مهربانترين کسى که از او مِهر خواهند اى که بر او پوشيده نيست

عَلَيْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ وَلا لَحْظُ الْعُيُونِ وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَکْنُونِ

بـهـم نـهـادن پـلکـهاى چشم و نه بر هم خوردن ديدگان و نه آنچه در مکنون ضمير مستقر گرديده

وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ اَلا کُلُّ ذلِکَ قَدْ اَحْصاهُ

و نه آنچه در پرده دلها نهفته است آرى تمام آنها را

عِلْمُکَ وَوَسِعَهُ حِلْمُکَ سُبْحانَکَ وَتَعالَيْتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً

دانـش تـو شـمـاره کـرده و بـردباريت همه را در برگرفته است منزهى تو و برترى از آنچه ستمکاران گويند برترى

کَبيراً تُسَبِّحُ لَکَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فيهِنَّ وَاِنْ مِنْ

بسيارى ، تنزيه کنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمينها و هرکه در آنها است و چيزى نيست

شَىْءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ فَلَکَالْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ ي ا ذَاالْجَلا لِ

جز آنکه به ستايش تو تسبيح کند پس تو را است ستايش و بزرگوارى و بلندى رتبه ، اى صاحب جلالت

وَالاِْکْرامِ وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ وَالاَْيادِى الْجِسامِ وَاَنْتَ الْجَوادُ

و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ و تويى بخشنده

الْکَريمُ الرَّؤُوفُ الرَّحيمُ اَللَّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ

بـزرگـوار رؤ وف و مـهـربـان خـدايـا فـراخ گـردان بـر مـن از روزى حلال خود

وَعافِنى فى بَدَنى وَدينى وَ امِنْ خَوْفى وَاَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ النّارِ

و عافيتم بخش در تن و هم در دينم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم کن

اَللّهُمَّ لا تَمْکُرْ بى وَلا تَسْتَدْرِجْنى وَلا تَخْدَعْنى وَادْرَءْ عَنّى شَرَّ

خـدايـا مـرا بـه مکر خود دچار مساز و در غفلت تدريجى بسوى نابودى مبر و فريبم مده و شرّ

فَسَقَهِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ

تـبـهکاران جن و انس را از من دور کن پس سر و ديده خود را بسوى آسمان بلند کرد و از ديده هاى مبارکش آب مى ريخت مانند دو مشک و بصداى بلند گفت :

يا اَسْمَعَ السّامِعينَ يا

اى شـنـواتـريـن شنوندگان اى

اَبْصَرَ النّاظِرينَ وَيا اَسْرَعَ الْحاسِبينَ وَيا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ صَلِّ عَلى

بيناترين بينايان و اى سريعترين حساب رسان و اى مهربانترين مهربانان درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَهِ الْمَيامينِ وَاَسْئَلُکَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ

مـحمد و آل محمد آن آقايان فرخنده و از تو اى خدا درخواست کنم حاجتم را که اگر آنرا به من

اَعْطَيْتَنيها لَمْ يَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنيها لَمْ يَنْفَعْنى ما

عـطـا کـنـى ديگر هرچه را از من دريغ کنى زيانم نزند و اگر آنرا از من دريغ دارى ديگر سودم ندهد هرچه

اَعْطَيْتَنى اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَکَ لا شَريکَ

به من عطا کنى و آن اين است که از تو خواهم مرا از آتش دوزخ آزاد گردانى معبودى جز تو نيست يگانه اى که

لَکَ لَکَ الْمُلْکُ وَلَکَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَديرٌ يا رَبُِّ يا رَبُِّ

شـريـک نـدارى از تـو اسـت فـرمـانـروايـى و از تـو است ستايش و تويى که بر هرچيز توانايى اى پروردگار اى پروردگار

پـس مـکـرّر مى گفت يارَبُِّ و کسانى که دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن حضرت واکتفا کرده بودند به آمين گفتن پس ‍ صداهايشان بلند
شـد بـه گـريـسـتـن بـا آن حـضـرت تـا غـروب کـرد آفـتـاب وبـارکـردنـد و روانه جانب مـشـعـرالحـرام شدند مؤ لف گويد که کفعمى دعاء عرفه امام حسين (ع ) را در بلدالا مين تا اينجا نقل فرموده و علاّمه مجلسى در زاد المعاد اين دعاى شريف را موافق روايت کفعمى ايراد نموده و لکن سيّد بن طاوُس در اقبال بعد از يا رَبِّ

يا رَبِّ
اين زيادتى را ذکر فرموده : اِلـهى اَنـَا الْفَقيرُ فى غِناىَ فَکَيْفَ لا اَکُونُ فَقيراً
* * * * * * * * * * * * * * * خـدا مـن چـنـانـم کـه در حال توانگرى هم فقيرم پس چگونه فقير نباشم

فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَکَيْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فى

در حال تهيدستيم خدايا من نادانم در عين دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عين

جَهْلى اِلـهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبيرِکَ وَسُرْعَهَ طَو آءِ مَقاديرِکَ مَنَعا

نـادانـى خـدايـا بـراسـتـى اخـتـلاف تـدبـيـر تـو و سـرعـت تحول و پيچيدن در تقديرات تو جلوگيرى کنند

عِبادَکَ الْعارِفينَ بِکَ عَنْ السُّکُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْيَاءْسِ مِنْکَ فى بَلاَّءٍ

از بـنـدگـان عـارف تـو کـه بـه عـطايت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو ماءيوس و نااميد شوند

اِلهى مِنّى ما يَليقُ بِلُؤْمى وَمِنْکَ ما يَليقُ بِکَرَمِکَ اِلهى وَصَفْتَ

خـدايـا از مـن هـمـان سـرزنـد کـه شايسته پستى من است و از تو انتظار رود آنچه شايسته بزرگوارى تو است خدايا تو

نَفْسَکَ بِاللُّطْفِ وَالرَّاءْفَهِ لى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفى اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما بَعْدَ

خـود را بـه لطـف و مـهـر بـه مـن تـوصـيف فرمودى پيش از آنکه ناتوان باشم آيا پس از ناتوانيم لطف و مهرت را از من

وُجُودِ ضَعْفى اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِکَ وَلَکَ الْمِنَّهُ

دريـغ مـى دارى خـدايـا اگـر کـارهـاى نـيـک از مـن سـرزنـد بـه فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من

عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِکَ وَلَکَ الْحُجَّهُ عَلَىَّ اِلهى

و اگـر کـارهـاى بـد از مـن روى دهـد آن هـم بـسـتـگـى بـه عدل تو دارد و تو را بر من حجت است خدايا

کَيْفَ تَکِلُنى وَقَدْ تَکَفَّلْتَ لى وَکَيْفَ اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لى اَمْ کَيْفَ

چگونه مرا وامى گذارى در صورتى که کفايتم کردى و چگونه مورد ستم واقع گردم با اينکه

تو ياور منى يا چگونه

اَخيبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ بى ها اَنـَا اَتَوَسَّلُ اِلَيْکَ بِفَقْرى اِلَيْکَ وَکَيْفَ

نـاامـيـد گـردم در صـورتـى کـه تـو نـسـبـت بـه مـن مـهـربـانـى هم اکنون به درگاه تو توسل جويم بوسيله آن نيازى که به درگاهت دارم و چگونه

اَتَوَسَّلُ اِلَيْکَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْکَ اَمْ کَيْفَ اَشْکوُ اِلَيْکَ حالى

تـوسـل جـويـم بـوسـيـله فـقـرى کـه مـحـال اسـت پـيـرامـون تـو راه يـابـد يـا چگونه از حال خويش به درگاهت شکوه کنم با اينکه حال

وَهُوَ لا يَخْفى عَلَيْکَ اَمْ کَيْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى وَهُوَ مِنَکَ بَرَزٌ اِلَيْکَ اَمْ

مـن بـر تـو پـنـهـان نـيـسـت يـا چـگـونـه بـا زبـان (قـال ) تـرجـمـه حال خود کنم در صورتى که آنهم از پيش تو بُرُوز کرده به نزد خودت يا

کَيْفَ تُخَيِّبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَيْکَ اَمْ کَيْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالى

چـگـونه آرزوهايم به نوميدى گرايد با اينکه به آستان تو وارد شده يا چگونه احوالم را نيکو نکنى

وَبِکَ قامَتْ اِلهى ما اَلْطَفَکَ بى مَعَ عَظيمِ جَهْلى وَما اَرْحَمَکَ بى مَعَ

بـا اينکه احوال من به تو قائم است خدايا چه اندازه به من لطف دارى با اين نادانى عظيم من و چقدر به من مهر دارى

قَبيحِ فِعْلى اِلهى ما اَقْرَبَکَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْکَ وَما اَرْاَفَکَ بى فَمَا

بـا ايـن کـردار زشـت مـن خـدايـا چـقـدر تـو بـه مـن نـزديـکـى و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اينهمه که تو نسبت به من مهربانى

الَّذى يَحْجُبُنى عَنْکَ اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاَّْثارِ وَتَنقُّلاتِ

پس آن چيست که مرا از تو محجوب دارد خدايا آن طورى که من از روى اختلاف آثار و تغيير و تحول

الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَکَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى کُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَکَ

اطـوار بـدسـت آورده ام مـقـصـود تـو از مـن آنـسـت کـه خـود را در هرچيزى (جداگانه ) به من بشناسانى تا من

فى شَىْءٍ اِلهى کُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى کَرَمُکَ وَکُلَّما ايَسَتْنى

در هـيـچ چـيـزى نـسـبـت بـه تـو جـاهـل نـبـاشـم خـدايـا هـر انـدازه پـسـتـى مـن زبـانـم را لال مى کند کرم تو آنرا گويا مى کند و هراندازه

اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُکَاِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَکَيْفَ

اوصـاف من مرا ماءيوس مى کند نعمتهاى تو به طمعم اندازد خدايا آنکس که کارهاى خوبش کار بد باشد

لا تَکُونُ مَساويهِ مَساوِىَ وَمَنْ کانَتْ حَقايِقُهُ دَعاوِىَ فَکَيْفَ لا

پـس چـگـونـه کـار بدش بد نباشد و آنکس که حقيقت گويى هايش ادعايى بيش نباشد پس چگونه

تَکُونُ دَعاويهِ دَعاوِىَ اِلهى حُکْمُکَ النّافِذُوَمَشِيَّتُکَ الْقاهِرَهُ لَمْ

ادعاهايش ادعا نباشد خدايا فرمان نافذت و مشيت قاهرت براى هيچ گوينده اى فرصت

يَتْرُکا لِذى مَقالٍ مَقالاً وَلا لِذى حالٍ حالاً اِلهى کَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَيْتُها

گفتار نگذارد و براى هيچ صاحب حالى حس و حال به جاى ننهد خدايا چه بسيار طاعتى که (پيش خود) پايه گذارى کردم

وَحالَهٍ شَيَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادى عَلَيْها عَدْلُکَ بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُکَ

و چـه بـسـيـار حـالتـى کـه بـنـيـادش کـردم ولى (يـاد) عـدل تـو اعـتـمـادى را کـه بـر آنـهـا داشـتـم يـکـسـره فـروريـخـت بـلکـه فضل تو نيز اعتمادم را بهم زد

اِلهى اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنّى وَاِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَهُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ

خدايا تو مى دانى که اگر چه طاعت تو در من بصورت کارى مثبت ادامه ندارد ولى

مَحَبَّهً وَعَزْماً اِلهى کَيْفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ وَکَيْفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ

دوستى و تصميم بر انجام آن در من ادامه دارد خدايا چگونه تصميم گيرم در صورتى که تحت قهر توام و چگونه تصميم نگيرم با اينکه

الاْ مِرُ اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى عَلَيْکَ

تو دستورم دهى خدايا تفکر (يا گردش ) من در آثار تو راه مرا به ديدارت دور سازد پس کردار مرا با خودت

بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنى اِلَيْکَ کَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْکَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ

بـوسـيـله خـدمـتـى کـه مـرا بـه تـو بـرسـانـد چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چيزى که خود آن موجود در هستيش نيازمند

اِلَيْکَ اَيَکُونُ لِغَيْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَکَ حَتّى يَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ

بـه تـو اسـت و آيـا اسـاساً براى ما سواى تو ظهورى هست که در تو نباشد تا آن وسيله ظهور تو

لَکَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَليْکَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى

گـردد تـو کـِى پـنـهان شده اى تا محتاج بدليلى باشيم که به تو راهنمائى کند و چه وقت دور مانده اى تا

تَکُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَيْکَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراکَ عَلَيْها

آثار تو ما را به تو واصل گرداند کور باد آن چشمى که تو را نبيند که مراقب

رَقيباً وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصيباً اِلهى اَمَرْتَ

او هـسـتـى و زيـان کـار بـاد سوداى آن بنده که از محبت خويش به او بهره اى ندادى خدايا فرمان دادى

بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْ ثارِ فَارْجِعْنى اِلَيْکَ بِکِسْوَهِ الاَْنْوارِ وَهِدايَهِ

کـه بـه آثـار تـو رجـوع کنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششى از انوار و راهنمايى

الاِْسْتِبصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَيْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ اِلَيْکَ مِنْها مَصُونَ

و از بينش جوئى تا بازگردم بسويت پس از ديدن آثار هم چنانکه آمدم بسويت از آنها که نهادم

السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَيْها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَيْها اِنَّکَ عَلى

از نـظـر بـه آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم که براستى تو بر هر

کُلِّشَىٍْ قَديرٌ اِلهى هذا ذُلّى ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْکَ وَهذا حالى لا يَخْفى

چـيـز تـوانـائى خـدايـا ايـن خـوارى مـن اسـت کـه پـيـش رويـت عـيـان و آشـکـار اسـت و ايـن حال (تباه ) من است

عَلَيْکَ مِنْکَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَيْکَ وَبِکَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْکَ فَاهْدِنى

کـه بـر تـو پوشيده نيست از تو خواهم که مرا به خود برسانى و بوسيله ذات تو بر تو دليل مى جويم

بِنُورِکَ اِلَيْکَ وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّهِ بَيْنَ يَدَيْکَ اِلهى عَلِّمْنى مِنْ

پـس بـه نـور خـود مـرا بر ذاتت راهنمائى فرما و به يادآر مرا با بندگى صادقانه در پيش رويت خدايا بياموز به من

عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ وَصُنّى بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ اَهْلِ

از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت خدايا مرا به حقائق نزديکان درگاهت

الْقُرْبِ وَاسْلُکْ بى مَسْلَکَ اَهْلِ الْجَذْبِ اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبيرِکَ لى

بـياراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدايا بى نياز کن مرا به تدبير خودت در باره

امعَنْ تَدْبيرى وَبِاخْتِيارِکَ عَنِ اخْتِيارى وَاَوْقِفْنى عَلى مَـراکِـزِ

از تدبير خودم و به اختيار خودت از اختيار خودم و بر جاهاى

اضْطِرارى اِلـهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى وَطَهِّرْنى مِــنْ شَکّـى

بـيـچارگى و درماندگيم مرا واقف گردان خدايا مرا از خوارى نفسم نجات ده و پاکم کن از شک

وَشِرْکى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسى بِکَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنى وَعَلَيْکَ اَتَوَکَّلُ فَلا

و شـرک خـودم پـيـش از آنکه داخل گورم گردم به تو يارى جويم پس تو هم ياريم کن و بر تو توکل کنم پس

تَکِلْنى وَاِيّاکَ اَسْئَلُ فَلا تُخَيِّبْنى وَفى فَضْلِکَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنى

مـرا وامـگـذار و از تـو درخـواسـت کـنـم پـس نـاامـيـدم مـگـردان و در فضل تو رغبت کرده ام پس محرومم مفرما

وَبِجَنابِکَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى وَبِبابِکَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنى اِلهى

و بـه حـضـرت تـو خـود را بسته ام پس دورم مکن و به درگاه تو ايستاده ام پس طردم مکن خدايا

تَقَدَّسَ رِضاکَ اَنْ يَکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْکَ فَکَيْفَ يَکُونُ لَهُ عِلَّهٌ مِنّى

مـبـرّا اسـت خـوشـنودى تو از اينکه علت و سببى از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممکن است من سبب آن گردم

اِلـهى اَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِکَ اَنْ يَصِلَ اِلَيْکَ النَّفْعُ مِنْکَ فَکَيْفَ لا تَکُونُ

خـدايـا تـو بـه ذات خـود بـى نـيـازى از ايـنـکه سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نياز نباشى

غَنِيّاً عَنّى اِلهى اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ يُمَنّينى وَاِنَّ الْهَوى بِوَثائِقِ

خدايا براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى کنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى

الشَّهْوَهِ اَسَرَنى فَکُنْ اَنْتَ النَّصيرَ لى حَتّى تَنْصُرَنى وَتُبَصِّرَنى

شهوت اسير کرده پس تو ياور من باش تا پيروزم کنى و بينايم کنى

وَاَغْنِنى بِفَضْلِکَ حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِکَ عَنْ طَلَبى اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ

و بـوسـيـله فـضل خويش بى نيازم گردانى تا بوسيله تو از طلب کردن بى نياز شوم توئى که تاباندى

الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِيآئِکَ حَتّى عَرَفُوکَ وَوَحَّدُوکَ وَاَنْتَ الَّذى

انوار (معرفت ) را در دل اوليائت تا اينکه تو را شناختند و يگانه ات دانستند و توئى که

اَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِکَ حَتّى لَمْ يُحِبُّوا سِواکَ وَلَمْ يَلْجَئُوا

اغيار و بيگانگان را از دل دوستانت براندى تا اينکه کسى را جز تو دوست نداشته و به غير تو پناهنده و ملتجى

اِلى غَيْرِکَ اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَيْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَاَنْتَ الَّذى

نشوند و توئى مونس ايشان در آنجا که عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئى که

هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَمَا الَّذى

راهـنـمـائيـشان کنى آنگاه که نشانه ها برايشان آشکار گردد چه دارد آنکس که تو را گم کرده ؟ و چه ندارد

فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ بَدَلاً وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى

آنکس که تو را يافته است براستى محروم است آنکس که بجاى تو بديگرى راضى شود و بطور حتم زيانکار است کسى که

عَنْکَ مُتَحَوِّلاً کَيْفَ يُرْجى سِواکَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ وَکَيْفَ

از تـو بـه ديـگـرى روى کـنـد چـسـان مى شود بغير تو اميدوار بود در صورتى که تو احسانت را قطع نکردى و چگونه

يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِکَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَهَ الاِْمْتِنانِ يا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ

از غـيـر تو مى توان طلب کرد با اينکه تو تغيير نداده اى شيوه عطابخشيت را اى خدائى که به دوستانت

حَلاوَهَ الْمُؤ انَسَهِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقينَ وَيا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِيائَهُ

شـيرينى همدمى خود را چشاندى و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدائى که پوشاندى براولياء خودت

مَلابِسَ هَيْبَتِهِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرينَ اَنْتَ الذّاکِرُ قَبْلَ

خـلعـتـهـاى هـيبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند توئى که ياد کنى پيش از آنکه

الذّاکِرينَ وَاَنْتَ الْبادى بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدينَ وَاَنْت

يـاد کـنـنـدگـان يـادت کـنـنـد و تـوئى آغـازنـده بـه احـسـان قبل از آنکه پرستش کنندگان بسويت توجه کنند و توئى

الْجَوادُ بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبينَ وَاَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا

بـخشنده عطا پيش از آنکه خواهندگان از تو خواهند و توئى پربخشش و سپس همان را که به ما بخشيده اى از ما

مِنَ الْمُسْتَقْرِضينَ اِلـهى اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِکَ حَتّى اَصِلَ اِلَيْکَ

بـه قـرض مـى خـواهـى خـدايـا مـرا بـوسـيـله رحـمـتـت بـطـلب تـا مـن بـه نـعـمـت وصالت نائل گردم

وَاجْذِبْنى بِمَنِّکَ حَتّى اُقْبِلَ عَلَيْکَ اِلـهى اِنَّ رَجآئى لا يَنْقَطِعُ عَنْکَ

و بوسيله نعمتت مرا جذب کن تا به تو رو کنم خدايا براستى اميد من از تو قطع نگردد و اگرچه

وَاِنْ عَصَيْتُکَ کَما اَنَّ خَوْفى لا يُزايِلُنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ فَقَدْ دَفَعَتْنِى

نافرمانيت کنم چنانکه ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانيان مرا بسوى تو رانده اند

الْعَوالِمُ اِلَيْکَ وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى بِکَرَمِکَ عَلَيْکَ اِلهى کَيْفَ اَخيبُ

و آن علمى که به کرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده خدايا چگونه نوميد شوم

وَاَنْتَ اَمَلى اَمْ کَيْفَ اُهانُ وَعَلَيْکَ مُتَّکَلى اِلـهى کَيْفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى

و تـو آرزوى مـنـى و چـگـونه پست و خوار شوم با اينکه اعتمادم بر تو است خدايا چگونه عزت جويم با اينکه در

الذِّلَّهِ اَرْکَزْتَنى اَمْکَيْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَيْکَ نَسَبْتَنى اِلـهى کَيْفَ لا اَفْتَقِرُ

خـوارى جايم دادى و چگونه عزت نجويم با اينکه به خود مُنْتَسِبَم کردى خدايا چگونه نيازمند نباشم

وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى اَمْ کَيْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِکَ

بـا ايـنـکـه تـو در نـيـازمـندانم جاى دادى يا چگونه نيازمند باشم و توئى که به جود و بخششت

اَغْنَيْتَنى وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَيْرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَىْءٍ فَما جَهِلَکَ

بـى نـيـازم کـردى و تـوئى کـه مـعبودى جز تو نيست شناساندى خود را به هر چيزو هيچ چيزى نيست که تو را نشناسد

شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى کُلِّشَىْءٍ فَرَاَيْتُکَ ظاهِراً فى

و توئى که شناساندى خود را به من در هر چيز و من تو را آشکار در

کُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَىْءٍ يا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِيَّتِهِ فَصارَ

هـر چـيـز ديـدم و تـوئى آشـکار بر هر چيز اى که بوسيله مقام رحمانيت خود (بر همه چيز) احاطه کردى

الْعَرْشُ غَيْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاَْغْيارَ

و عرش در ذاتش پنهان شد توئى که آثار را به آثار نابود کردى و اغيار را

بِمُحيطاتِ اَفْلاکِ الاَْنْوارِ يا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ

به احاطه کننده هاى افلاک انوار محو کردى اى که در سراپرده هاى عرشش محتجب شد

اَنْ تُدْرِکَهُ الاَْبْصارُ يا مَنْ تَجَلّى بِکَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ [مِنَ]

از ايـنـکـه ديـده هـا او را درک کـنـنـد اى کـه تـجـلى کـردى بـه کمال زيبائى و نورانيت و پابرجا شد عظمتش از

الاِْسْتِوآءَ کَيْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ کَيْفَ تَغيبُ وَاَنْتَ الرَّقيبُ

استوارى چگونه پنهان شوى با اينکه تو آشکارى يا چگونه غايب شوى که تو نگهبان

الْحاضِرُ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَديرٌ وَالْحَمْدُ لله وَحْدَه

التماس دعا – سعید مهدیزاده – 21 شهریور ماه سنه 1395 شمسی برابر با روز عرفه

به مناسبت شهادت حضرت باقرالعلوم(ع)؛ محبوبان خدا از نگاه امام باقر(ع)/ صداقت و سرعت در کار خیر

انسان باید کاری کند محبوب درگاه الهی قرار گیرد. در این راستا امام باقر (ع) دو راه کار ارائه می‌فرمایند یکی مزین شدن به اعمال صادقانه و دوم سرعت در انجام دادن کارهای خیر.

 

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو،  یکی از ارزش‌های اخلاقی در این است که انسان کاری کند محبوب درگاه الهی قرار گیرد و در این راستا امام باقر (ع) دو راه کار زیبا ارائه می‌فرمایند: ۱- مزین شدن به اعمال صادقانه. ۲- سرعت در انجام دادن کارهای خیر. (تحف العقول‏، ص ۲۸۵)

 

یکی از نیازهای فطری که از کودکی و طفولیت در وجود انسان نهادینه شده، نیاز انسان به محبت دیگران است. انسان دوست دارد که دیگران او را دوست بدارند و به او توجه داشته باشند. مانند کودکی که با حرکات و رفتار خویش در صدد جلب توجه و محبت پدر و مادر خویش بر می‌آید و همین طور که پا به سن می‌گذارد در صدد شکوفا نمودن هر چه بیشتر این نیاز فطری است.

 

این امر تدبیری است که خداوند در آفرینش انسان به کار برده و بر اساس یک حکمت الهی است، یعنی نهایت کار انسان را به جایی می‌تواند برساند که محبوب حضرت حق واقع شود. زیرا انسان هر چه مقامات بالاتر را بشناسد دوست دارد پیش آن‌ها محبوب‌تر باشد، حال اگر عظمت الهی و ارزش محبوبیت پیش خدا را درک کند، مقام دیگران و محبوب شدن پیش آن‌ها برای او ارزش و جلوه‌ای نخواهد داشت و در صدد بر می آید که محبوب درگاه الهی واقع شود.

 

حال با توجه به این مقدمه، امام محمد باقر (ع) در راز و رمز محبوب شدن نزد حق تعالی به دو راه‌کار زیبا اشاره می‌فرمایند: «تَزَیَّنْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالصِّدْقِ فِی الْأَعْمَالِ وَ تَحَبَّبْ إِلَیْهِ بِتَعْجِیلِ الِانْتِقَال‏ [۱] خود را برای خدا با صداقت در عمل ها زینت کن، و دوستی خود را نسبت به او با شتاب انجام بده.«

 

همان طور که ژولیدگی، آشفتگی، بدبو و کثیف بودن موجب انزجار و در مقابل، آراستگی و زینت ظاهری موجب محبوبیت پیش دیگران می‌گردد، برای محبوبیت نزد حضرت حق باید در صدد برآییم تا باطنی پاک و جانی طاهر را عرضه کنیم و لازمه این امر آن است که در اعمال خود صداقت داشته و مکر و خدعه با خدا را کنار بگذاریم.

 

یعنی اگر ادعای ایمان و اسلام داریم، اعمال و رفتارمان با ادعایی که می کنیم بسازد و به تک تک آموزه‌های شریعت در هر زمانی و هر مکانی، چه عروسی و چه عزا، چه در حال خوشی و ناخوشی، چه در جمع و چه در پستوی خانه پای بند باشیم.

 

نه این‌که شخص به زبان بگوید: به خدا ایمان دارم ولی رفتارش قولش را تکذیب ‌کند، که در این صورت اگر توبه نکند باعث می‌شود چهره درونی او نزد خدا زشت شود، و از محبوب بودن پیش خدا محروم گردد.

 

اما برای یافتن محبوبیت، زینت به‌ تنهایی کافی نیست. اگر انسان بخواهد دیگران محبت ثابتی به او پیدا کنند باید رفتار فوق العاده‌ای داشته باشد. دانش‌ آموزی نزد معلمْ محبوبیت بیشتری پیدا می‌کند که تکلیف یک‌ ساعته را نیم‌ ساعته انجام دهد. اما دانش‌ آموزی که با تنبلی، چند روز انجام تکلیف را به عقب می‌اندازد از چشم معلم می‌افتد.

 

لذا امام باقر (ع) می‌فرمایند: برای محبوبیت یافتن در نزد خدا علاوه بر تزیین اعمال به صدق، در حرکتی که نهایت آن به خدا می رسد و برای خدا و رضای اوست عجله کن. «وَ سارِعُوا إِلی‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ [آل عمران/۱۳۳] بشتابید بسوی آمرزش پروردگار.«

 

در مقابل سرعت در انجام کار خیر، سه فرض تصور می‌شود:

 

الف: تسویف، یعنی امروز و فردا کردن. مانند کسی که می خواهد توبه کند، اما به بهانه آن‌که هنوز جوان است، وقت دارد، آن را به تأخیر می اندازد. در حالی که امام باقر (ع) در این زمینه می‌فرمایند: «إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ یَغْرَقُ فِیهِ الْهَلْکَی‏ [۲] تسویف دریایی است که هر که در آن بیافتد غرق می‌شود و به هلاکت می‌رسد.»

 

ب: غفلت، عاملی که باعث می‌گردد، انسان به طور کل نسبت به انجام دان کار خیر بی توجه گردد. بر خلاف قسم اول که شخص توجه دارد، منتها آن را به آینده واگذار می‌کند.

 

ج: سستی و تنبلی، حالتی که انسان، هم توجه دارد و هم می‌خواهد اقدام کند، در واقع وظیفه‌اش را فراموش نکرده، اما خیلی با سستی و بی‌حالی سراغ کار می‌رود. در چنین شرایطی امید موفقیت در آن کار ضعیف است و اغلب اوقات انسان در نیمه راه می‌ماند.

 

در هر صورت برای محبوب شدن نزد خدا علاوه بر تزیین اعمال به صدق باید نسبت به انجام دادن کار خیر و با فضیلت از امرز و فردا کردن، غفلت و سستی پرهیز شود. مانند بحث نماز که علاوه بر خواندن، باید در اول وقت نیز خوانده شود. حال اگر انسانی در سایر اعمال و وظایفش نیز این‌گونه باشد، می‌تواند خود را جزء محبوبین حق تعالی قلمداد کند.

 

پی‌نوشت:

 

[۱]ابن شعبه حرانی، حسن بن علی‏، تحف العقول‏، ص۲۸۵، ناشر: جامعه مدرسین‏، مکان چاپ: قم‏، ۱۴۰۴ / ۱۳۶۳ ق‏.

[۲]همان

آمارگیر وبلاگ